سختی دل کندن
دل کندن از آدم ها آن هنگام سخت ترین کار ممکن است که ناخواسته باشد، که نخواهی اما نتوانی دل نکنی. که موعد فراموش کردن و گذشتن و گذر کردن رسیده باشد . مثل آن سفر دلچسبی که حال روز آخرش سر رسیده است اما تو نتوانی دل کندن را آغاز کنی از خوشی ، مثل آخرین جمعه عیدنوروز که فردایش باید دوباره سرکار بروی، مثل خیلی وقت هایی که ناخواسته است...دل کندن سخت ترین کار دنیاست اما پیش می آید که گاه آدمی تصمیم میگیرد به دل کندن و آن وقت است که یک جور دل میکند از هرچه هست و نیست انگار هیچ گاه وابستگی نبوده و انگار به نقطه صفر بازگشته است...گاه زمان میگذرد، احساس آدمی اما عوض میشود، سختیش انگار از یاد آدمی میرود و فراموش میکند یک زمان با چه زجری فراموش کرد ودل کند، خاطره تلخی نشده است برایت چرا که به موقع حواست به رفتنت بود، چرا که دیر نشد...فراموش نکنیم که وقتی یک جا باید گذاشت و رفت و دل کند، دست دست نکنیم وکوله بارمان را جمع کنیم و برویم.