نمیدانم باران چیست
Monday, 24 September 2018، 05:50 PM
نمی دانم باران چیست
اندوه آب های سیاه را ندیده ام که به دریا می ریزند
عطر شبانه ی ماه را نشنیده ام
که یانیس ریتسوس
در آتش شعر هایش می بویید
و زخم شانه ی بایرون
که شعله کشان
از کرانه ی استانبول می گذشت
نمی دانم سیبری تا کجاست
سوراخ تلخ سر انگشت فرانکو را ندیده ام
که در قطرات خون لورکا می سوخت
بره ی عیسا را اما دیده ام
که از دهان تو شیر می نوشید
برق ستاره ی ترس خورده را که از تب و تابت فرو می پاشید
لبخندت را دیده ام
که مرا متولد می کند
بر کرانه ی باد ها از من
مجسمه ای از شن می سازد
و به آب ها فرمان پراکندن می دهد
ای شکوفه ی خاموش
در برف آخر اسفند
در پیراهن نازکت گرمم کن
شمس لنگرودی
پنجاه و سه ترانه عاشقانه
18/09/24