بعد از هفت سال:)
کاه کلاف سردرگم زندگیت چنان گره میخورد که باز کردنش زمان زیاد و انرژی زیادی از تو خواهد گرفت. پراز سردرگمی، پراز کلافگی ، به دنبال پیدا کردن خودت هستی. پراز دلهره و هراس بارها به خودت شک میکنی، پاسخ سوالات ذهنیت را نمییابی و گاه حس میکنی دنیا به آخر رسید و تو به هیچ جا نرسیدی اما... لذت بردن از مسیر برایت سخت ترین کار دنیا میشود، آنقدر آشفته، آنقدر نگران که در تودر توی زندگی گم میشوی. آنقدر که تاب و توان پاسخگوییت به نشخوارهای مداوم ذهن سرزنشگر و سوال کننده ات نیست. یک جا می ایستی، نگاه میکنی به عقب و میفهمی ، نه هر سوالی پاسخ دادنیست و نه هر جوابی وحی منزل است که گاه آدمی در طول زمان حتی نظرش تغییر میکند. کم کم با خودت آشتی میکنی، خودت را میپذیری و در صلح کامل برای دیگر بار بعد از مدت های طولانی که حتی شاید چندسال فاصله از خودت، به همان دختر پرشور، پرانرژی و پراز حس زندگی و امید تبدیل میشوی که حال خوبت را به دنیای پیرامونت منتقل میکنی.😊 بعد از تقریبا ۷ سال از بعد از فارغ التحصیلی از لیسانس و تلاطم های مختلف زندگیم احساس میکنم باز به همون آدم سابق برگشتم