نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۶۹ مطلب در جولای ۲۰۱۵ ثبت شده است

جایی در فیلم من مادرهستم فرهاد اصلانی به همسرش می‌گوید:"ناهید اینقدراز زندگی خصوصیمون با این و اون حرف نزن، اونا اون طوری که تو میگی نمیشنون، اون طوری که میخوان میشنون." حکایت ما آدم هاست... حکایت تلخیست که بعضی آدم ها از رفتار دیگران فقط همان چیزی را که دلشان میخواهد برداشت کنند، میبینند، از حرف هایت همانقدری که بتوانند از آن بعدترها استفاده کنند استنباط میکنند. آدم ها همه از ظن خودشان یارت میشوند و اما چه عظمتی است سکوت و نگاهداری هرچه راز و حرفست در قلبت به جای برملا کردن هر آن چه در دلت هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 July 15 ، 18:47
notenevis ...

از دست دادن را گاه از همان لحظه ای که بدست آوردی شروع میکنی، همان وقتی که رویایی، انسانی، عشقی یا هرچه که سال ها دل در طلبش داشتی را بدست آوردی و اما دیگر برایش وقتی نگذاشتی، انگار   سال ها پشت ویترین جواهرفروشی ایستاده باشی و انگشتری یاقوت را نشان گرفته باشی و اما امان از روزی که بخریش، ذوق و هیجان قبلی را فراموش کنی و یادت برود چه دلی در گروی خریدش داشتی. گاهی  رسیدن برایت آخر خط میشود و چه غمگین میشود که دوستی را به همین نحو از دست بدهی، که آن وقتی که دوست داشتنی در قلبت ریشه دوانیده دیگر به آن آب ندهی، توجهت را از آن بگیری و درست مثل گیاهی که ریشه اش در بی آبی بخشکد، درونت همه چیز آرام آرام شکوهش فرو بریزد، آن وقت است که زیرلب زمزمه میکنی نرسیدن به از رسیدن شاید...

 اصلا اگر قرار بر آن است که تاوان رسیدن به جای شور و هیجان و شادی و طروات چیزی شبیه  کسالت، تکرار و خستگی باشد همان بهتر که آدمی نرسد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 July 15 ، 13:28
notenevis ...

گاهی هم از سبک سنگین کردن های بیشمار است که بیشتر از آن که همه چیز، تصمیمات هیجان انگیز به تو انرژی بدهند از تو انرژی می گیرند، که آن وقت است که یاد حرف های مادر می افتم که میگوید توکل کن، یک دل باش و از هیچ چیز نترس که دیگرنتیجه مهم نیست. اما گاهی فرسودگی بیشتر از آن است که یک دل بشوی، از بس که ترازو آوردی، از بس وزنه گذاشتی و اندازه گرفتی و هی با خودت زیر لب گفتی نکند اشتباه کرده باشم؟ نکند انتخابم درست نباشد پشیمان بشوم و گاه همینوقت هاست که از دست میدهی... از دست میدهی آدم ها را، چیزها را، حتی رویاها و آرزوهای قیمتیت را میان شک و تردیدهایی که از درون تو را خورده اند و اکنون دندان تیز کرده اند برای جانت، که ببلعند روح و روانت را، طراوت زندگیت را... گاهی مگذار تردیدو دودلی این ها را از تو بگیرند که گاه فرصت همان یک مرتبه است و بس...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 July 15 ، 13:22
notenevis ...

تمام عصرها را هم که شاد بوده باشی، تمام روزهای زندگیت هم که از لحظه به لحظه اش نهایت استفاده را برده باشی باز هم دست آخر غروب جمعه ضدحال بودنش بیشتر از آن است که دلت نگیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 July 15 ، 13:02
notenevis ...

هرکس بد ما به خلق گوید،  ما چهره خود نمی خراشیم / ما خوبی او به خلق گوییم،  تا هردو دروغ گفته باشیم 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 15 July 15 ، 21:57
notenevis ...

لحظاتیست در زندگی که به یاد ماندنیست، مثلا آن لحظه که در جایی میان یک جمعیت شلوغ عظیم گیر کرده ای،  با یک حس دلتنگی، بلاتکلیفی، یا احساسی کاملا عجیب و با یک غریبگی سر بر میگردانی دنبال آشنا میگردی، یک لحظه عزیزت را میبینی، یک لحظه آشنایی میبینی، تمام وجودت، سرتا پایت خالی از انتظار تلخ پر از یک آرامش عمیق و شیرین و دوسداشتنی میشود، تلخی انتظار را از یادت میبرد و انگار کل دنیای پیرامونت را با تو دوست تر کند، اصلا انگار دیگر غریب نباشی چون همانی را که باید پیدا کردی و تو دیگر نقش یک غریبه را نداری، میشوی آشنایی که در میان هزار غریبه گیر افتاده در غربت.

 یکی را در نزدیک ترین فاصله به خودت داری و این یعنی بی اهمیت شدن هرچه اتفاق است در پیرامونت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 July 15 ، 21:54
notenevis ...

شاید امروز به نوعی روز خاص باشه، شاید به خاطر یه تولد مبارک همراه شده با یک توافق خیلی خوبی که لبخند را بر لب تمام مردممون آورده. مدت ها بود که این شادی، این لبخند، این اتحادی که بین هممون هست رو ندیده بودم، شاید به نوعی اونقدر همه چیز تصنعی شده بود که هیچ امیدواری برامون باقی نمونه. اما بعد از گذشت ده سال بالاخره بوی بهبود ز اوضاع شنیده شد، بالاخره دکتر ظریف به کل دنیا ثابت کرد که دیپلماسی یعنی چی؟ پای میز مذاکره کردن یعنی چی؟ صحبت به جای جنگیدن یعنی چی؟ دکتر ظریف شاید مصدقی دیگره که هروقت در آینده تاریخ اسمش بیاد همه با یک غرور ملی بهش دید داشته باشن. وقتی همه چیز دست به دست هم میدن که روز بیست وسوم تیرماه نود و چهار تبدیل بشه به یک روز  ابری نیمه بارونی دوسداشتنی تولدی توافقی هسته ای دیگه حرفی واسه گفتن نمی مونه. فقط میتونم از احساسم بگم که خوشحالم.


پ.ن: لازمه تاکید کنم توافق لوزان در روز تولد خودم اعلام شد:]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 July 15 ، 15:33
notenevis ...

یک جایی خواندم زن‌ها بعد از گریه کردن تصمیمات مهمی می‌گیرند، به گمانم یکی از درست‌ترین حرف‌هایی بوده که خوانده باشم. زن‌ها دقیقا بعد از آن که زیادی از یک جا آزار دیدند، وقتی ناراحتیشان عود کرد، وقتی زیاد رنجیده شد خاطرشان یک جا ایست میکنند، پشت سرشان را یک نگاه میکنند، بعد هرچه بود و نبود را فراموش می‌کنند، سرد میشوند، بی تفاوت وبی احساس...آن وقت است که برای ان که بخواهی توجهشان را جلب کنی باید به نحوی خودکشی کنی...زنی که تظاهر کردن به این سبک را یاد گرفت دیگر برایش متفاوت شدن همانقدر سخت است که با هربار که بخواهد احساسات درونیش را زنده کند انگار یک دور تمام ناراحتی‌ها باز هم یادش بیاید...مراقب زن ها باید بود.گاهی خطرناک می‌شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 July 15 ، 05:23
notenevis ...

شاید هم وقتش باشد که این بار در واقعیت  بنویسیم :"اندکی صبر سحر نزدیک است." #توافق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 July 15 ، 21:48
notenevis ...

هی پشت سر هم میگویند دخترها مادیگرا شدند، دخترها قبل از آن که عاشق پسری بشوند عاشق آهن پاره میشوند و بِلا بِلا بِلا.  هی هرروز میگویند دخترها پرتوقع شده اند، استانداردهایشان تغییر کرده و از این حرف و صحبت ها. سوالی که من دارم این هست که وقتی زیبایی ملاک انتخاب میشود، وقتی حتی شاغل یا غیرشاغل بودن یک خانم در این جامعه ملاک انتخاب میشود، این ملاک و معیارها دقیقا از آرمان های معنوی یک پسر نشات گرفته اند یا از عبادات شبانه اش!؟ من نمیفهمم در جامعه ای که به نوعی مسایل مادی مساله ایست برای پز  دادن، برای شوآف و تمام رفتارها هم همین را میگویند دیگر چه کاریست هی دنبال مقصر گشتن!؟ جامعه مریض است! افکار همه به نوعی در رقابت باهم بر سر پول است و بس! انگار واژه "همراهی"، "دوستی"،"رفاقت" طفل گمشده این جامعه هست. مرحمت نموده این کودک را در صورتی که پیدا کردید به فرزندخواندگی بپذیرید و نگذارید در کوچه پس کوچه های غریب شهر خاموش شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 13 July 15 ، 20:02
notenevis ...