کاش بلد باشیم زندگی را در لحظه اش درک کنیم و بی توجه به آن گذر کنیم از کوچه های ناملایماتش، از ناخوش احوالی هایش.
کاش بلد باشیم زندگی را در لحظه اش درک کنیم و بی توجه به آن گذر کنیم از کوچه های ناملایماتش، از ناخوش احوالی هایش.
به گمانم ذهن هر آدمی دو فرزند دارد، یکی هابیل و دیگری قابیل.امان از آن روزی که ذهنت نافرمان بشود، بخواهد قابیل بازی در آورد، ان وقت تا به کجاها که تو را نخواهد برد...
آدم است دیگر، یکهو به سرش میزند که یکی را متفاوت تر از بقیه ببیند، رفتارش، گفتارش و تمام شواهد با او همراهی میکنند و کم کم باورش میشود که یکی هست که فرق دارد، که هر رفتارش را همانطور که خودش دوست دارد توجیه و تفسیر کند، غرق شود چنان که غرق خیال بشود. قابی شیشه ای میکشد دور آن آدم که از بیرون شفاف است اما امان از آن روز که این شیشه با یک ضربه بشکند. آن وقت است که تازه میفهمد هیچکس با هیچکس متفاوت نیست، هیچکس نسبت به هیچکس برتری ندارد و اما تو هستی که از آدم ها هر آن چه که خودت دوست داری ببینی استخراج میکنی و قبولشان میکنی. گاهی یک صفت بد میبینی و توی ذوقت میخورد و همان را بهانه دوست نداشتنت میکنی و گاهی یک خوبی اندک تو را چنان جذب یک نفر میکند که تمام بدی هایش را هم حسن میبینی به عکس!
عشق اگر عشق باشد زمان و مکان نمیشناسد
عشق اگر عشق باشد که دیگر دوری سرش نمی شود.
در دورترین نقطه جغرافیا هم که از یارت قرار گرفته باشی
باز هم از دوست داشتن کم نمی شود.
مگر می شود کسی را دوست داشت اما ا ز دوریش دلتنگ نشد؟
مگر می شود دلتنگ شده و رهایش کرد؟
مگر می شود کسی را دوست داشت و به غیر او نگاهی انداخت ؟
نمی شود جانم....امکانش نیست...
عشقی که عشق باشد ناگهان بروز نمی یابد ، در امتداد زمان ، به مرور پیدا می شود ،
شعله می کشد از درون می سوزانتت اما دیگر روشنت که کرد خاموش نمی شوی
اما به مرور شعله ها تک به تک کم می شوند
اگر خاموش شدند دیگر اسمش عشق نیست ، هوس است ،
دوست داشتن و عشق واقعی خاموش نمی شود ،
شعله هایش کم می شود ، شمعی می شود
که نورش گرمایش درونت را گرم نگاه می دارد
دیگر مثل گذشته نمی سوزانتت اما گرم نگهت می دارد ،
با گذشت زمان خاموش نمی شود ،
شعله ای همیشگی برای یک دوست داشتن مداوم و پایدار
غیر از این هر چه هست هوس است
عشق را بدنام نکنیم ،
این ها همه اش دروغیست برای بدنام کردن عشق
در کوچه های دروغگویی و ریا ...
اما او فقط در کوچه های صداقت فرش میگستراند
شعله اش روشن می شود و درونت را از برای همیشه روشن می کند...
به دنبال یک حس ماورایی
در فراسوی این کره خاکی در تونل زمانم
میخواهم در آن سوی آسمان
درجایی که سرخی آسمان
هنگام غروب وطلوع خورشید
به تاریکی و روشنی می گراید
خودم را پیدا کنم ...
آن جا که دیگر زمینی وجود ندارد
و من رها از هر جسم خاکی
خودم را در آغوش باد رها خواهم کرد
و رختم را در هر جایی پهن خواهم کرد...
آن جا که دیگر همه رنگ ها
رنگ زیبای یکرنگی شده است
وکلاف سر در گم ذهن
مغشوش من از هم گشاده شده است ...
آن جا که هر قلب نا آرامی
را آرامش ابدی می دهند ...
آن جا که رنگین کمان
هر روز به دیدارم می اید
و آسمان آبی زیباترین رنگ دنیای میشود...
میخواهم یک احساس ماورایی را جست و جو کنم ...
آن جا که بر تابی از گیسوان زمان می نشینم
و دیگر با الاکلنگ سرنوشت
کاری نخواهم داشت ...
آن جا که چشم های نگرانم
موج شادی را جایگزین
موج تشویش می کنم...
آن جا که دریای بیکران هستیم
دیگر هیچ تلاطمی نخواهد داشت
صاف...آرام...نیلگون
من میخواهم بال بگیرم...
دوبال که با ان بتوانم پرواز کنم و
فارغ از هر فکر وخیالی به یک
احساس شیرین ماورایی دست یازم..
فاطمه
این جملات همیشه یه جوری آرومم کرده... جمله های از خودم که تو ذهنم تکرارشون میکنم و ارومم میکنه
..
درخت هم که باشی فصل خزان را باید سرکنی تابهار برگ هایت سبزشود!خزان زندگیت رو باور نکن!روزی که بهارآید شگفت زده خواهی شد!
همیشه آخر داستان خوب خواهد بود اگر اکنون خوب نیست پس بدان هنوز اخر داستان نیست !
همین که معطل اعتقاد و اعتمادت نمانده بشی خودش یعنی کلی برد کردهای. به گمانم نسلی باشیم که دقیقا شبیه همان جملهای باشیم که مدتها در فضای مجازی میچرخید که "نه به اعتقادمان اعتمادیست و نه به اعتمادمان اعتقادی." به گمانم آدمهای قدیمی خوشبختترین آدمهای روی زمین باشند، همانها که اعتقاداتشان را باور داشتند، عمیق نمیشدند، همه چیز را به سوال نمیگرفتند. شاید به نوعی به جای بعضی رسومات مرسوم امروزی بهتر بود رسم این میشد که نیک رفتاری، نیک گفتاری، و نیک پنداری واقعا رسم ما ایرانیها میشد.اینطور فکر کنم لااقل نسل بعدی در آرامش بهتری از نسل من باشند.
پ.ن: نظرات شخصی من برای خودم هست.باشد که شاید درست نباشند.
ماهی مرده همیشه در جهت آب حرکت میکند...
ماهی هم که باشی اگر بخواهی زنده بمانی باید گاهی بتوانی در خلاف جهت آب حرکت کنی ...
باید حافظه کوتاه مدتت را فعال کنی و فراموش کردن را هم یاد بگیری...