گاهی هم بی حوصله ای، نه که بخواهی کسی را برنجانی، صدا گریز، بی حوصله در تنهایی خودت فرو میروی.دلت نمیخواهد با کسی حرف بزنی، یک تابلو زندگی تعطیل، درست مثل تابلوی تعطیل است مغازه ها بزنی سر در پیشانی ات و از بقیه بخواهی که برای لحظاتی، ساعاتی تو را به حال خودت بگذارند، تا دمی بیاسایی و آرام گیرد ذهن آشفته نگرانت ...گاهی بی هیچ دلیلی بی حوصله ای، اندکی درک می طلبی فقط...