گاهی باید به زمان اجازه بدهی که جلو برود، بگذرد و یک سری مسایل رو برایت روشن کند، روز به روز بریات روشن تر شود تا جایی که آنقدر روشن بشود برایت که نورش چشمانت را اذیت کند و تازه متوجه بشوی که چقدر مساله برایت آزاردهنده بود و چقدر درگیرش شده بودی، آن وقت است که تازه میفهمی که آن مساله مدت ها پیش برایت حل شده بود، مدت ها پیش بود که خودت با خودت مساله را واکاوی کرده بودی و به نتیجه ای هم رسیده بودی اما تنها نمیتوانستی هضمش کنی و قبولش برایت سخت ترین کار ممکن بود، اما زمان با روشن کردن همه چیز به تو ثابت می کند آن همه مدت چقدر خودت را بیهوده اذیت کردی که الان بعداز آن همه مدت روشناییش چشمانت را آنقدر اذیت می کند، اما انگار تلنگری به تو زده شده باشد که برای همیشه مساله را ببوسی و کنارش بگذاری و آن را جزو مسایل حل شده زندگیت و تجربه هایت دسته بندی کنی ...