نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

آرامشی از جنس خیر

Tuesday, 11 August 2015، 11:18 AM

خواب بودم، با اضطراب و استرس در حالی که خیس عرق شده بودم از خواب پریدم. حتی توان حرکت کردن نداشتم که بلند شوم آبی به سر و صورتم بزنم یا این که بخواهم حتی بطری آب کنار دستم را بردارم و کمی آب بخورم. فقط همین را یادم می آمد که در خواب با خودم نذر کردم که 6.6 درصد از حقوق ماه را به کودکان محک بدهم. تنها کاری که وقتی از خواب پریدم کردم این بود که حساب کنم که چقدر میشود و همان لحظه گوشی کنار دستم را بردارم و از اپلیکیشن تجارت بانک پرداخت کنم. کاری به خوابم نداشتم فقط خواستم دلم آرام بگیرد. اعتقادم آن است که هیچ کودکی نباید مریض بماند، تمام کودکان باید کودکی کنند، شاد باشند و صدای خنده ها شیطنتشان حس زندگی تزریق کند. در حد توانتان امتحان کنید. مطمئن هستم بعد از مدتی آرامشی بهتان میدهد که هم کودک درونتان حالش خوب بشود هم بالغ برونتان به آرامشی عمیق برسد.


پ.ن: شاید که آینده ازآن ما. شاید که روزی علت خوابای آشفته این روزام رو فهمیدم. 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی