طبقه پایین شرکت دکتری هست که متخصص رماتیسم و بیماری های این چنینی هست. صبح به صبح که میرم یه تعداد مریض روپله ها ولو شدن که بعضا گاهی اکثرشون لباس محلی تنشونه و از لهجه مشخصه که طفل معصوم ها مسافتی رو طی کردن که فقط آقای دکتر ایکس معاینشون کنه و باقی ماجرا. چندروز پیش یکیشون از من پرسید دکتر کی میاد و من که عجله داشتم واسه ثبت اثر انگشت مبارک راس ساعت، گفتم نمیدونم، باز پرسید دکتر طبقه بالا کی میاد!؟با استیصال نگاش کردم گفتم باور بفرمایید نمیدونم که یکهو با عصبانیت گفت پس تو اینجا چی میخوای!؟ گذشت تا امروز باز در بدو بدوی ماراتن پله ها یکی دیگشون گیر داد تو منشی دکتر نیستی!؟ با قیافه متعجب زده از این که کدوم منشی آخه لپ تاپ داره یا تیپ اداری این چنینی داره گفتم نه و رفتم بالا... داشتم فکر میکردم چه اتفاقی میوفته که یک پزشک که قسم خورده جون آدم ها هم براش باارزش باشه اینقدر بی مسوولیت میشه که اوج استرس و اضطراب تو چهره مریضاشه و انتظار کشنده پشت در مطبش قطعا حال مریض رو بدترم میکنه. داشتک فکر میکردم چنددرصد ما آدما وقتی به جایی میرسیم افاده هامون طبق طبق میشه؟ خودمن هم عضوی از همین جامعه هستم و بالطبع ممکنه همینقدر بی جنبه بشم! که البته سعی میکنم نشم..کلا ما آدماعجیبیم