نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست داشتن» ثبت شده است

حتی اگر آدم بلد باشد خودش را، باید بداند که وقت هایی هست که نابلدترین است، که آرامشش را در گروی چیزی پیدا میکند که نیست... میان تمام این کلافگی ها اما یکی تورا خیلی خوب بلد است. یکی که حتی حرف هم نزنی با یک نگاه به چشمانت به حرفت می کشاند، آنقدر زیرکانه، آنقدر آرام که چشم باز میکنی که همه آن چه که باید را بدون یک واو جا انداختن گفته ای و لبخند بر لبت داری یا شاید داری قهقهه میزنی... آدم هایی هستند که تورا از خودت بلدتر است و ای کاش همه آدم ها آن یک نفرشان را خیلی زود بیابند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 03 February 17 ، 06:52
notenevis ...

صدای احسان خواجه امیری در گوشم می پیچد که "به پشت سر نگاه نمیکنم که برنگردم از مسیر تو." با خودم فکر میکنم تمام گام هایی که برداشته ام تا تو را داشته باشم،  یک به یکشان را دوست دارم، اصلا اگر برگردم از این پله ای که بالا آمدم دست آخر باز هم پای پله ها اگر برسم با همان زانوان خسته آنقدر پراز شر و شورم که بار بعدی حتی تا بدین جای مسیر را آهسته تر،  با طمأنینه بیشتر بیایم تا طعم لحظاتمان را بیشتر مزه مزه کنم... من تو را دوست دارم، اما این بار میتوانم برایش هزار دلیل قانع کننده هم بیاورم. میتوانم توی چهره بقیه فریادش بزنم، میتوانم بگویم دوست داشتنی که بی دلیل باشد روز به روز میتواند عمیق بشود و دلایلش هی مشخص تر بشود.  من تو را دوست دارم حالا،  چه بخواهد با منطق و دلیل باشد، چه‌ بخواهد تنها پای دلم وسط باشد، به گمانم به آرامش رسیده ام... فکر میکنم به روزهای زیادی که تو مرا از خودت راندی و من هزاربرابرش سعی کردم در دورترین فاصله از تو بایستم و اما تهش فهمیدم چون دوستت دارم به تو احتیاج دارم و این زیباترین یافته زندگیم شد... حالا مدتیست که دیگر دوست داشتن تو مساله نیست، که میدانم دوست داشتنت آنقدری نیست که برای داشتنم تلاش کنی، آنقدری که حس میکنم این میان شاید رفتنم چاره کار نبوده و نیست اما ماندنم کنارت و نداشتنت هم چاره خوبی نبود، ماندم بیچاره ای که به جرم دوست داشتنت، آرامش داشتن کنارت و برای داشتنت باید هربار که میبینمت دلم بریزد که مبادا این آخرین باری باشد که میتوانم تا این اندازه عاشقت باشم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 26 May 16 ، 16:47
notenevis ...

همین که معطل اعتقاد و اعتمادت نمانده بشی خودش یعنی کلی برد کرده‌ای. به گمانم نسلی باشیم که دقیقا شبیه همان جمله‌ای باشیم که مدت‌ها در فضای مجازی میچرخید که "نه به اعتقادمان اعتمادیست و نه به اعتمادمان اعتقادی." به گمانم آدم‌های قدیمی خوشبخت‌ترین آدم‌های روی زمین باشند، همان‌ها که اعتقاداتشان را باور داشتند، عمیق نمی‌شدند، همه چیز را به سوال نمی‌گرفتند. شاید به نوعی به جای بعضی رسومات مرسوم امروزی بهتر بود رسم این میشد که نیک رفتاری، نیک گفتاری، و نیک پنداری واقعا رسم ما ایرانی‌ها میشد.اینطور فکر کنم لااقل نسل بعدی در آرامش بهتری از نسل من باشند.

پ.ن: نظرات شخصی من برای خودم هست.باشد که شاید درست نباشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 12:42
notenevis ...

روابطی هستند که آغاز آن‌ها و مسیرشان آنقدر زیباست که دیگر به پایانش نمی‌توانی فکر کنی، درست مثل حرکت در جنگلی پراز ابر و لطافت و خنکای هوایی دلنشین که لحظه‌اش ممکن است تو را چنان در خود گم کند که پیدا شدنت با تنها بودن یک راهنما امکان پذیر بشود...اما گاهی با خودت فکر می‌کنی مگر غیر از آن است که قرار است تهش یکی بشود دوستی خوب، رفیقی ماندگار؟ غیر از ان است که این مسیر پراز آرامش است؟ غیراز آن است که شاید یک روز جبر روزگار، یا شاید درگیری های زندگی آرامش را جور دیگری برایت تعریف کند و مثال خیلی دیگر از رفیقانت تورا از دوستان حالت جدا کند؟ پس بگذار تالذت ببری از زندگی، آنقدر که از حال خوبت سرشار بشوی  وبس...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 August 15 ، 23:12
notenevis ...

اولین بار بود که عاشق می‌شد، اولین بار که قلبش برای یکی بیشتر می‌تپید، یک حس عجیب و غریب ، تمام وجودش سرشار از احساس انگار باشد،  اصلا انگار عقلی نباشد، دیوانه‌ای که یک سره عشق در چشمانش شعله میکشاند، بعد کم کم گوشه‌گیر شد، کم‌کم حوصله‌اش از ظرف دلش سر رفت، احساساتش سروی شد بلند که قدش از سقف اتاقش بالا زد، همان وقت‌ها بود که نرسیدنش آغاز شد. با خودش فکر می‌کرد رسیده‌است، اما احساساتش در آسمانی بالاتر از آسمان معشوقش بود. تمام که شد، عادت کرد، به رفت و آمد آدم‌ها، صبورتر شد، مهربان‌تر شد. فهمیده بود نه از رفتنی غمگین باید شد و نه از آمدنی زیاد ذوق کرد. اصلا همین از دست دادن بود که پخته‌اش کرده بود، همین تجربه باعث شده بود که قدر دوست داشتن را بهتر از عشق بداند. صبرش که جواب داد، یکی آمد با کلید قلبش. این بار قلبش دیگر از جا کنده نشد، بی‌قرار نشد، دیرتر عاشق شد، اما عاشق ماند ، دوست داشتنش ماندگار شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 August 15 ، 22:58
notenevis ...

وقتی یکی را دوست داری، وقتی دلت برایش می‌رود، کم کم می‌مانی بی‌دلی که در تاریکی به دنبال چراغ راه می‌گردد، نور نیست، هوای حالت گرگ و میش می‌شود  وسرما و گرمای زندگیت از دست می‌رود، آن وقت است که موسیقی متن زندگیت می‌شود یک موزیک آرام در کنار همانی که باید در یک جاده بی‌انتها، خیره به خطوط موازی جاده که در دوردست به هم‌رسد و لبخندی که لحظه را همان‌جا که هست در خیال نگه دارد. ایست می‌کنی، دکمه استاپ ذهنت را می‌زنی، به عقب برمی‌گردی، متوجه می‌شوی چقدر خیال بافته‌ای، تازه متوجه می‌شوی بافتنی که از خیالت ساختی به درد تابستان گرم نمی‌خورد، بیدار می‌شوی، از گرما حس تشنگی میکنی و یک لیوان آب هویج خنک تو را از خطر غرق شدن در افکارت نجات می‌دهد.



پ.ن: تاملات خیال پردازانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 August 15 ، 22:41
notenevis ...

وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خوانم
چندیست لبخند ها ی لاغر خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم روزی بنام روز مبادا نیست
آنروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا، 
روزی درست مثل همین روزهای ماست 
اما کسی چه میداند شاید امروز نیز روز مبادا باشد 
وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها 
هر روز بی تو روز مباداست . . . !!! ”


― قیصر امین‌پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 August 15 ، 18:02
notenevis ...

بچه که بودیم روزهای معلم که میشد تا معلم سرکلاس میومد همه از قبل هماهنگ میکردیم و تا وارد کلاس میشد یک صدا میگفتیم "معلم عزیزم روزت مبارک". اون وقتا اینقدر این عبارت رو با قدرت و صدای بلند فریاد میزدیم که واقعا دوست داشتنمون نسبت به معلممون فریادمیزدیم، حتی یادمه تا دبیرستان هم هدیه میخریدیم، بزرگتر که شدیم دوست داشتن ها هم بر اساس منفعت شد، یادم نمیاد جز عزیزترین ها و رفیقای نزدیک و صمیمیم تونسته باشم کسی رو اونقدر خالص، بی ریا و عمیق دوست داشته باشم، بحث سر دوس نداشتن آدما نیست گاهی  آدم نگاه میکنه میبینه هیچی خالص نیست، هیچی اونقدر زلالی، شفافیت و صداقت و معصومیت زمان بچگی رو نداره و خیلی کم هستن آدمایی که بزرگ میشن اما توی دوست داشتن آدما همون سبک بچگیاشون رو دارن و شاید اینجور آدما حساس ترین و آسیب پذیرترین آدما باشن چون نمیتونن توی دوست داشتناشون زیاد غلو کنن یا کم بذارن، هرکیو خالص معصوم همونقدری که تو دلشون دوس دارن در ظاهرم دوس دارن. هرچند مصاحبت با همچین آدمایی که صادقانه آدما رو دوس دارن برام لذت بخشه اما متاسفانه بیشتر آدما توی این دسته نمیگنجند و این مساله گاهی آزاردهنده هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 August 15 ، 11:37
notenevis ...

خبر هایی هست که منتظر شنیدنشان هستی، حرف هایی که دلت پر میکشد برای شنیدنشان از زبان یک نفر، بی شک، بی شبهه، بدون تردید و دودلی و ترس، و امان از روزی که حرف ها را همانی که باید نزند، که کسی واسطه بشود که اخبار دیگری آورد،  آن وقت دلت نه دیگر حرف میخواهد، نه خبر، نه چیز دیگر...فقط ساکت میشوی خیره در انتظار نوری در امتداد یک خیابان تاریک.


پ.ن: فقط دلم خواست چیزی برای نوشتن داشته باشم تا سکوت نکرده باشم. شاید نوعی تاملات تنهایی، شاید هم نوعی خیالات تنهایی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 July 15 ، 21:04
notenevis ...

شاید که عاشق شدن یعنی همین که آن چنان غرق دوست داشتن کسی بشوی که در دریایی از عشق گم بشوی، ساحلت را چنان گم کرده باشی که در جایی دیگر در زندگی دیگر، آن سمت دیگر دریا یک ساحل امن‌تر برای زندگیت یافتی.شاید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 July 15 ، 15:39
notenevis ...