نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوستی» ثبت شده است

از دید من همیشه همه آدم ها خوب و مثبت  وبهترین هستند تا زمانی که بدیشان به صورت واضح توی چشمم فرو برود و مثل زخمی بر قلبم بنشیند...تازه آن موقع است که هنوز هم نمیتوانم باور کنم که کسی اینقدر بد شده باشد و هزار اما و اگر می آورم و سعی میکنم خودم را در مقامی بگذارم که بتوانم شرایطش را درک کنم  وکمی پایم را در کفشش کنم وراه بروم و آن وقت برای خودم کمی استدلال و ادله جمع آوری کنم که کفشش پای من را هم زد، چه برسد به خودش...اما ... اما گاهی هرچه سعی کنی قضاوت نکنی دست آخر باز هم ویترین شعور بعضی آدم ها آنقدر پر و پیمان میشود که حتی نخواهی قضاوت کنی ، همه چیز به اندازه کافی واضح  وروشن است که شخصیت پلشت و حقیرشان رو بشود...گاهی می مانم...گاهی هایی که دیگر هرچقدر سعی میکنم برای خودم استدلال بیاورم، در کفش دیگری راه بروم، خودم را هی جایش بگذارم تا سعی کنم درکش کنم و قضاوتش نکنم ، نمیتوانم که نمیتوانم که نمیتوانم و اینطور وقت هاست که زخمی عمیق درون دلم می ماند از رفتارها و حرف ها و ناراحتی هایی که از آدم ها میبینم و دم نمیزنم و درون خودم میریزم و به جایش یک سکوت به وسعت تمام ناراحتیم میکنم...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 22 September 16 ، 21:45
notenevis ...

دوست معمولی واژه مزخرفی بود که نسل ما به خورد خودش و همسن و سال‌هایش داد...سال هاست که زن و مرد از نسل پدر و مادرهای ما کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کردند، با هم ارتباط برقرار کردند، شوخی کردند  وخندیدند ، در جمع های مختلط حضو داشتند ، بی ان که یکدیگر را "دوست معمولی" یا "غیرمعمولی" خطاب کنند...حرمت ها را حفظ کردند، از ززندگیشان هم لذت بردند...اما نسل ما گند زد هی با اضافه کردن اصطلاحات مسخره ای چون دوست معمولی! هی با احساسات هم بازی کردند و هی اسمش را گذاشتند دوستی کردن، هی سرهم کلا گذاشتند  وهی اسمش را گذاشتند دوستی معمولی! اصلا من نمیدانم این لغت مگر غیر از آن است که برای این اختراع شد که هروقت دلت خواست و گذاشتی رفتی بتوانی برای "دلزدگی" ات بهانه ای داشته باشی و پیش پیش بگویی "دوست معمولی" بودیم و دیگر هیچ! اصلا نمیفهمم دوستی کردن ها از کی اینطور شد که آدم ها به خودشان اجازه دادند اسم کثافت کاریشان و بازی کردن با احساسات هم و گند زدنشان به باورها  واعتمادهای همدیگر را  ولگدمال کردن مفهوم عشق را بگذارند دوستی کردن! به والله که نه تنها اسمش دوستی کردن نیست که عین دشمنی کردن با هم است...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 26 June 16 ، 19:07
notenevis ...

روابطی هستند که آغاز آن‌ها و مسیرشان آنقدر زیباست که دیگر به پایانش نمی‌توانی فکر کنی، درست مثل حرکت در جنگلی پراز ابر و لطافت و خنکای هوایی دلنشین که لحظه‌اش ممکن است تو را چنان در خود گم کند که پیدا شدنت با تنها بودن یک راهنما امکان پذیر بشود...اما گاهی با خودت فکر می‌کنی مگر غیر از آن است که قرار است تهش یکی بشود دوستی خوب، رفیقی ماندگار؟ غیر از ان است که این مسیر پراز آرامش است؟ غیراز آن است که شاید یک روز جبر روزگار، یا شاید درگیری های زندگی آرامش را جور دیگری برایت تعریف کند و مثال خیلی دیگر از رفیقانت تورا از دوستان حالت جدا کند؟ پس بگذار تالذت ببری از زندگی، آنقدر که از حال خوبت سرشار بشوی  وبس...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 August 15 ، 23:12
notenevis ...

اولین بار بود که عاشق می‌شد، اولین بار که قلبش برای یکی بیشتر می‌تپید، یک حس عجیب و غریب ، تمام وجودش سرشار از احساس انگار باشد،  اصلا انگار عقلی نباشد، دیوانه‌ای که یک سره عشق در چشمانش شعله میکشاند، بعد کم کم گوشه‌گیر شد، کم‌کم حوصله‌اش از ظرف دلش سر رفت، احساساتش سروی شد بلند که قدش از سقف اتاقش بالا زد، همان وقت‌ها بود که نرسیدنش آغاز شد. با خودش فکر می‌کرد رسیده‌است، اما احساساتش در آسمانی بالاتر از آسمان معشوقش بود. تمام که شد، عادت کرد، به رفت و آمد آدم‌ها، صبورتر شد، مهربان‌تر شد. فهمیده بود نه از رفتنی غمگین باید شد و نه از آمدنی زیاد ذوق کرد. اصلا همین از دست دادن بود که پخته‌اش کرده بود، همین تجربه باعث شده بود که قدر دوست داشتن را بهتر از عشق بداند. صبرش که جواب داد، یکی آمد با کلید قلبش. این بار قلبش دیگر از جا کنده نشد، بی‌قرار نشد، دیرتر عاشق شد، اما عاشق ماند ، دوست داشتنش ماندگار شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 August 15 ، 22:58
notenevis ...

وقتی یکی را دوست داری، وقتی دلت برایش می‌رود، کم کم می‌مانی بی‌دلی که در تاریکی به دنبال چراغ راه می‌گردد، نور نیست، هوای حالت گرگ و میش می‌شود  وسرما و گرمای زندگیت از دست می‌رود، آن وقت است که موسیقی متن زندگیت می‌شود یک موزیک آرام در کنار همانی که باید در یک جاده بی‌انتها، خیره به خطوط موازی جاده که در دوردست به هم‌رسد و لبخندی که لحظه را همان‌جا که هست در خیال نگه دارد. ایست می‌کنی، دکمه استاپ ذهنت را می‌زنی، به عقب برمی‌گردی، متوجه می‌شوی چقدر خیال بافته‌ای، تازه متوجه می‌شوی بافتنی که از خیالت ساختی به درد تابستان گرم نمی‌خورد، بیدار می‌شوی، از گرما حس تشنگی میکنی و یک لیوان آب هویج خنک تو را از خطر غرق شدن در افکارت نجات می‌دهد.



پ.ن: تاملات خیال پردازانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 August 15 ، 22:41
notenevis ...

آن روزی که با این باور برسی که سکوت در قبال آدم ها چه عظمت سهمناکیست و ایمان آوری که گاهی گرفتن خودت از آدم ها اگر ویرانی هم به بار نیاورد اما چطور به آرامشت می‌رساند آن وقت است که خیلی راحت رها میکنی، راحت تر می بخشی و ساده از کنار هر مساله ای که تو را رنجانیده هم میگذری و هم گذشت میکنی و اینطور آرامش درونیت را تضمین میکنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 July 15 ، 21:47
notenevis ...

از دست دادن را گاه از همان لحظه ای که بدست آوردی شروع میکنی، همان وقتی که رویایی، انسانی، عشقی یا هرچه که سال ها دل در طلبش داشتی را بدست آوردی و اما دیگر برایش وقتی نگذاشتی، انگار   سال ها پشت ویترین جواهرفروشی ایستاده باشی و انگشتری یاقوت را نشان گرفته باشی و اما امان از روزی که بخریش، ذوق و هیجان قبلی را فراموش کنی و یادت برود چه دلی در گروی خریدش داشتی. گاهی  رسیدن برایت آخر خط میشود و چه غمگین میشود که دوستی را به همین نحو از دست بدهی، که آن وقتی که دوست داشتنی در قلبت ریشه دوانیده دیگر به آن آب ندهی، توجهت را از آن بگیری و درست مثل گیاهی که ریشه اش در بی آبی بخشکد، درونت همه چیز آرام آرام شکوهش فرو بریزد، آن وقت است که زیرلب زمزمه میکنی نرسیدن به از رسیدن شاید...

 اصلا اگر قرار بر آن است که تاوان رسیدن به جای شور و هیجان و شادی و طروات چیزی شبیه  کسالت، تکرار و خستگی باشد همان بهتر که آدمی نرسد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 July 15 ، 13:28
notenevis ...

با دوستی بحث بر سر روابط آدم ها بود، که رابطه یعنی دونفر، هر رابطه ای که باشد، یعنی اگر من یک قدم برداشتم، تو هم قدمی برداری که اگر برنداشتی یا یک قدم باید عقب بروم یا قدم دوم را برندارم. اصلا رابطه یعنی احترام متقابل، یعنی برابری حقوق در مقابل هم. داشتم میگفتم هرچیز زیادیش اگر همانقدر زیادی پاسخ نگیرد زیادی آزاردهنده میشود به جای زیادی لذت بخش. راستش به گمانم علت خیلی از دلخوری ها هم همین باشد، یکی زیادی قدم برمیدارد و یکی زیادی قدم عقب برداشته یا جلوتر نیامده، آن وقت است که همه چیز تمام میشود و ناگهان چقدر دیر طرفین متوجه میشوند. باید مراقب رابطه ها بود، بعضی روابط ارزشش را دارند که مراقبت کنی که بی هوا ناگهانی روهوا نروند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 July 15 ، 13:51
notenevis ...