شنوندگی!
بعضی از ما آدمها یک خصوصیت بد داریم، آن هم این که تا یک نفر بخواهد حرف بزند، به جای گوش دادنش به فکر جواب دادن باشیم بیشتر، بی فکر، بی قید، بی دغدغه گوش دادن! اصلا همین خودم من یکی از همین آدمها بودم که تمام تلاشم را کردهام که این صفت را تا به حدی تعدیل کنم که به صفر برسانمش...اما این که یک نفر عزیز بشود، یک نفر برای دیگرانی مهم باشد و یک نفر شغلش اصلا همین شنونده بودن بشود و این صفت درونش نباشد به گمانم زجرآورترین اتفاق ممکن است که آن وقت است که نه تنها همدردی بلد نیست، نه تنها همدلی نمیداند بلکه در وقت نیاز هم نمک دستش میگیرد و هی میپاچد بر زخم طرف مقابلش...درست مثل همان پزشکی که به حرف بیمار گوش نداده نسخه پیچیده گذاشته روی میز و با صدای بلند در مقابل دهان باز مانده بیمار برای توضیح بیماریش میگوید:"مریض بــــــَعـــد." گاهی لازم نیست نسخهپیچی کنی برای زندگی کسی، لازم نیست هی نظر بدهی، هی بخواهی از تجربیات مشابهت بگویی، فقط گوش باید بدهی، فقط گوش بشوی و دیگر هیچ.شاید خودت هم همین میان هم سکوت را یاد گرفتی و هم صبوری را از میان حرفهای آن آدم آموختی...