نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

همه اش که نباید به تنهایی نازید، قوی بودن خوب است، اصلا عالیست، اما اگر بخواهعی وقت هایی که تنها دلت یک حضور میخواهد را هم انکار کنی و قپی بیایی که میتوانی همیشه تنهایی طی کنی باخته ای. وقت هایی در زندگی هست که آدمی دیگر نمی تواند تنهایی طی کند دلش یک انگیزه می خواهد، یک اعتمادبنفس و آرامشی که تنها یک حضور می طلبد... میشود تنها بود و اعتماد بنفس داشت و مستقل از زندگی لذت بردو این ها هیچ کدام اغراق نیست اما یک وقت هایی، زمان های خاصی در زندگی هست که آدم فکر میکند تمرین قوی بودن ضعیف ترش می کند و اگر بخواد احساس واقعیش را انکار کند انگار حقیقت وجودی خودش را انکار کرده است. جایی در خانه سبز از تنهایی تعبیر جالبی داشت که میگفت هر انسانی نغمه غم انگیزی دارد که اگر انسانی که هم نغمه اش هست و میتواند نغمه اش را بشنود این نغمه را درک کند آن وقت است که این نغمه تبدیل به یک سرود زیبا می شود که زندگی هردو را دلنشین تر کند. راستش به گمانم همین وقت هاست که آدمی در زندگیش نغمه غم انگیزش آنقدر غمگین میخواند که آدمی را از عالم و آدم ناامید کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 January 18 ، 23:10
notenevis ...

در دنیایی که من دارم، یکهو، بی هوا یک نفر پیدا نمیشود، نمی آید و بعدش تمام شود همه تنهایی های عالم و مشکلات حل شوند در ظرف اندوه و شربت شیرینی درست بشود  و من هی بنوشم و از خوردنش لذت ببرم. در دنیای من اینطور نیست که مسوولیت تمام بدبختی هاو تنبلی ها و ناراحتی هایم به وقت تنهایی گردن همان یک نفری باشد که نیست، که اتفاقا تمامش بر گردن خودم هست.در دنیای من گه گاه تفکریست پشت تنهایی که آزار میدهد، که افکار عجیب و غریبی را حواله سرم میکند که آزارم بدهد، که بزرگنمایی کند هرچه هست و نیست را و به من این اجازه را ندهد که درست فکر کنم، که مثل اکثر اوقات از آن ، همان تنهایی را میگویم لذت ببرم. در دنیای من گاهی بین  من و تنهایی بازیست، گاهی لجباز که میشود سخت میگیرد و میخواهد به من به زور بقبولاند که دوستش ندارم، اما نمیداند آنقدر خاطرات خوب دارم، آنقدر به من خوش گذشته با او ، با همین تنهایی که محال است به همین سادگی ها، با همین دل گرفتن های ساده گاه و بیگاه، رهایش کنم. در دنیایی که من دارم، یکی هست که نیست، که می آید، که پیدا میشود بالاخره که بهترین و صمیمی ترین دوستم، رفیقم میشود، که با او همانطور که در تنهایی های یک نفره ام خوش هستم، با او هم خوشم، که همانقدری که با صدای بلند بدون ترس ، بی مهابا با خودم فکر میکنم و بلند بلند  با خودم حرف میزنم، بی ترس و شجاعانه پیشش حرف میزنم، یکی که مراحم زندگیم باشد، یکی که تنهایی هایم را دوتا دوتا نکند، یکی که تنهاییش را مثل خودم دوست داشته باشد، تنهایی هایمان را بگذاریم روی هم، جمعش کنیم و آن وقت یک به علاوه یک را باز هم همان یکش کنیم. در دنیای من حساب و کتاب این دوستی همینقدر بی حساب است که یک به علاوه یک میشود یک.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 January 18 ، 10:11
notenevis ...

گاهی یادمان میرود که هر مسیری، هر راهی، نیمه راه دارد، کم دارد، زیاد دارد، جاده خاکی و باران و طوفان و مه دارد. گاهی یادمان میرود که همیشه قصه زندگی آنطور که ما دلمان خواست و نوشتیم، جلو نمیرود، پستی دارد، بلندی دارد و طبق برنامه همیشه همه چیز پیش نمیرود، مثل همان نود دقیقه فوتبال که تا دقایق آخر وقت اضافه هم هیچ چیز مشخص نیست، گاهی باید آنقدر صبور بود و بی انتظار که هرچه پیش آمد شگفت زده نشد، گاهی باید بدانی که هر قصه ای با تمام خوب و بدش بالاخره میتواند به انتهایی که تو برایش تعریف کردی برسد، حتی اگر اکنون دلخواه تو نیست، حتی اگر نیمه راه که چه عرض شود، آخر راه هم بن بست باشد، در دقایق اضافه میتواند همه چیز به نفع تو باشد و اخر داستان خوب ترین خوب ها باشد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 January 18 ، 22:58
notenevis ...

روز به روز نزدیک تر میشوم به همه آن چه که قبل تر ها به چشم یکی از رویاهایم به آن نگاه میکردم، رویایی که حال در شرف محقق شدن است...تحصیل در یک کشور جهان اول...با خودم فکر میکنم یعنی از پسش بر می آیم؟ یعنی میتوانم تنها از عهده همه چی بر آیم؟ راستش را بگویم کمی ترسیده ام، کمی نگرانم و هنوز نرفته دلتنگ خانواده ام...دوستی از من می پرسید، فکرش را کرده ای؟ چطور میتوانی تنها ترین باشی و باز هم فکر رفتن به سرت بزند؟ آن هم یک کشور دیگر...راستش تنها جوابم این است که تا زمانی که بترسی، تا زمانی که قدم هایت زیاد محتاطانه باشد و فکر رفتن و نرفتن دایم بشود دغدغه ای که هیچ وقت نمی خواهد محقق شود ، قدم از قدم برنخواهی داشت .... باید با ترس ها روبرو شد، بر آن ها فایق آمد و برای تک تک رویاهایت، چه سخت و چه آسان، تلاشی کرد در خور ..تا یک روز چشم باز نکنی و خودت را اسیر حسرت هایی ببینی که یک روز میتوانستی به تک تک شان برسی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 January 18 ، 15:05
notenevis ...

عجیب ترین اتفاق زندگی روزهای اخیرم اثبات رفاقت دوستی بود که هشت سال تمام پای درددل های هم بودیم... اما زندگی به من یاد داد در قبال بی محبتی ها، بی معرفتی ها و نمایش ویترین ادب بعضی آدم ها سکوت کنم تنها و به خدایم پناه ببرم... هنوز هم باور نمیکنم حرف هایی را از کسی بشنوم که تمام دوستی و رفاقت برایم در همین آدم خلاصه میشد... زندگی به من یاد داد که از این به بعد به معنای واقعی کلمه هیچ چیز از هیچکس بعید نیست... به هیچ آدمی نباید آنقدر نزدیک شد وگرنه نتیجه تصادفت با او گریبانگیر خودت خواهد بود... یاد گرفتم که صمیمیتی نیست جز بین خودت با خودت با خودت و عزیزترین هایت در خانواده ... آدم ها عجیبند خیلی عجیب ... زندگی به من یاد داد داده بی توقع ترین، بی چشمداشت ترین باشم و با فاصله تنها با آدم ها معاشرت کنم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 21 December 17 ، 13:08
notenevis ...

زخم خوردن از آدما هیچ وقت نباید دلیلی برای بد شدن آدمی باشه..نباید به خاطر بدی بقیه ، به خاطر زخم بقیه نمک بگیری دستت و زخمای بقیه آدما رو هم نمک پاشی کنی که با تو همدرد بشن...نمک به زخ دیگرون پاشیدن یه جور عقده ای هست که از درون یه آدم کینه ای پر از احساس و پر ازخشم فقط برمیاد...وقتی یکی بهت بدی میکنه میتونی فقط با لبخند از کنارش رد بشی و خودت رو ازش بگیری، اینجوری شاید خوب بودن تو باعث بشه که نبودنت بیشتر به چشم بیاد و در واقع این آدما باشن که از ، از دست دادنت بترسن و تحت هر شرایطی تو رو ناراحتت نکنن که بخوان از دستت بدن..زخم خوردن از آدما باید باعث بهتر شدن رفتار آدمی بشه...اونقدر خودت رو بسازی ، اونقدر به خودت ریاضت بدی تا این که به جایی برسی که کم کم در مقابل بدی دیگرون فقط یه لبخند بشی و بدون هیچ توقع و چشم داشتی بتونی با بقیه آدمای دور وبرت وقت بگذرونی و زندگی رو به خاطر بدی بقیه به کام خودت تلخ نکنی..شاید بهترین کار در مقابل بدی دیگرون فقط گرفتن خودت و خوبیات از اونا باشه...همین



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 December 17 ، 11:07
notenevis ...

هر آدمی در زندگیش نیازمند چند تا رفیق هست،منظورم دوست نیست که دقیقا همان "رفیق" است.فرقی هم ندارد که نزدیک ترین آدم های زندگیت باشد یا یک غریبه ای که آمده و مرحله دوستی را گذرانده و حالا اسمش رفیق شده...یکی که هروقت دلت خواست بلندبلند فکر کنی بدانی حضورش در کنارت آنقدر موثر است که دیگر نیاز زیادی به صغری کبری چیدن نیست، همان ب بسم الله متوجه فهوای کلامت میشود، گاهی هم نصیحتت میکند و گاهی میداند که سکوتش از هزار هزار جمله تاثیرش بیشتر است، گاهی با تو درون غار تنهاییت می آید و گاهی بی آن که دل نگران بشود و کلافه ات کند با سوالات بی جواب آن بیرون منتظرت میشود تا خودت به حرف آیی، بعضی وقت ها هم میداند که چطور با یک جمله تمام ناگفته هایت را به زبان حال از درونت بیرون کشد...فکر میکنم در زندگی هر آدمی حضور حداقل دوسه نفر از این "رفیق" ها که تو را بلد باشند لازم است، اصلا واجب است. تعدادشان از تعداد انگشتان یک دست هم ممکن است تجاوز نکند اما همین ها دنیا را برایت زیباتر میکنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 December 17 ، 11:05
notenevis ...

در  زندگی تمام کارهایی که میکنی، تمام محبت هاو مهربانی که نثار این و آن میکنیبه خاطر دلت هست، که اگر نباشد کل مسیر یکطرفه زندگی را باخته ای بی آن که بهره ای از آن برده باشی. همین که منتی بر سر این و آن نداشته باشی کافیست تا بی توقع درونت خالی از کینه باشد، این وسط تنها یک چیز هست که ممکن است روزی آزارت بدهد، آن هم این است که تمام آدم ها قدردان نیستند، بعضی آدم ها قدرناشناس هم هستند، و آن که زیادی از هرچیزی ممکن است روزی زیادی هم باعث دلگیری و ناراحتی شود. باید مراقب اندازه ها بود، گاهی هم لازم است کمی تعادل را حفظ کرد و برای برابر شدن با همه آدم ها اندازه و قدر خودت را کم و زیاد نکرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 December 17 ، 11:04
notenevis ...

روزای خوب هنوزم میتونن وجود داشته باشن اگه ریشه های امید درونت رو اونقدر خوب پرورونده باشی که هیچ تندباد و طوفانی نتونه از ریشه درش بیاره... لینو یادمون باشه هرچیزی که مارو نکشه از ما یه آدم قوی تر میسازه و موفقیت همیشه برتر از شکست نیست... یادم باشه همیشه آخر داستان خوب خواهد بود و اگر اکنون خوب نیست هنوز آخرش نیست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 18 December 17 ، 08:50
notenevis ...

شعر اسماعیل خویی:بارون می‌باره، بارون می‌باره/از ابرا داره آسمون می‌باره توی ِ هر قطره، اشک ِ ستاره/داره روُ گل و گلدون می‌باره/بارون می‌باره، بارون می‌باره/بارون می‌باره، بارون می‌باره/نیگا کن توی ِ آسمون آینه‌ها رو/توُ هر قطره‌ای عکس ِ شهرای ِ ما رو/زمین ِ جگرتشنه واکن لبا رو/بنوش قطره‌های ِ شراب ِ خدا رو غماتو فراموش کن /تا می‌تونی مِی نوش کن/با رنگای ِ دیوونه‌ی ِ گل /چشامونو مدهوش کن../نیگا کن که اَبرا چقد شاد می‌بارن/با آواز و با شور و فریاد می‌بارن/می‌بارن ، تموم می‌شن و می‌رن اما/به هرگوشه‌ای بذر میلاد می‌بارن/تو هم همچو ابر ِ بهار/به دشتای ِ فردا ببار/تموم شو، گذر کن، برو /بمون در هزار تا بهار/بارون می‌باره، بارون می‌باره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 07 December 17 ، 09:20
notenevis ...