نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۳۷ مطلب در می ۲۰۱۸ ثبت شده است

می شنوی ؟ 

اینجا صدایِ بی تفاوتی ها

همه جا را پر کرده است 

اینجا انگار کسی محضِ رضایِ عشق

نمی گوید

دوستت دارم 

می بینی ؟

اینجا اوجِ احساس

در اوجِ خواستن

جان می دهد

می میرد

ماندن اینجا بی فایده است 

اگر آمدی

من جایی دور کنارِ خوشبختی هایِ کوچک نشسته ام

مثلا کنارِ یک پیرِمردِ تنها

که صورتش نشان از دلتنگی می دهد

و دستانش منتظر برایِ دوباره کنارش بودن

جایی نزدیکیِ آسمان می گردد

شاید هم کنارِ کودکی دارم

باله می رقصم

و شوقِ چشمانش را

نقاشی می کنم

اگر آمدی 

بگذار سیر نگاهت کنم

بگذار آنقدر بمانی

تا باورم شود

عاشقی

تا باورم شود

عاشقم

بگذار آنقدر در هم غرق شویم

که خدا گم کند ما را

که نداند من کجایم

تو کجایی

و بعد

بخندد به

دیوانه تر از خودش

و ما خوشبخت شویم

از این همه 

خدا

.

انسی نوشت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 May 18 ، 13:06
notenevis ...

تنها چیزی که توی این دنیا نمی‌شود روی آن حساب کرد آدم‌ها هستند . کافی‌ست بفهمند با رفتن‌شان یک چیزی توی زندگی تو کم می‌شود . مطمئن باش لحظه‌ای صبر نمی‌کنند و می‌روند. آنها‌‌یی هم که بیشتر می‌گویند می‌مانند و می‌خواهند تو را به بودنشان مطمئن کنند ، کمتر می‌شود روی‌شان حساب کرذ و زودتر از همه می‌روند .


#آرام_روانشاد

#ساعت_ویرانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 18 ، 21:59
notenevis ...

مهربان باید بود، با محبت باید بود، اما به اندازه. نباید آنقدر با دیگران با ملاحظه رفتار کرد، که حدی از خودخواهی درونت نادیده گرفته شود .به گمانم آدمی همیشه باید کمی خودخواهی، غرور و عزت نفس خودش را در اولویت اول قرار بدهد تا دیگران وهم و خیال به هم نزنند و محبتی که تنها یک محبت است و نه چیز کمتر و نه چیز بیشتری را، یک وظیفه قلمداد کنند. میدانی؟ وقتی آدمی از تو چیزی نخواسته باشد، بخشیدنش ممکن است آن را آنقدر بی ارزش کند که حتی دیگر آن حس و حال خوب  مهربانی را به خودت هم منتقل نکند. به آدم ها تنها چیزی را باید داد که واقعا از تو میخواهند، حتی کمک کردن زیاد به آدم ها گاه باعث سوتفاهم میشود...به گمانم آدمی اگر به چیزی عادت کرد، حتی اگر به آدمی عادت کردن خیلی زود ترکش میکند اما اگر هربار تازگی داشته باشد آن چیز یا آن آدم سخت میتواند دل بکند از آن ... برای آدم عا تبدیل به عادت نشویم، سعی کنیم مهربانیمان را همیشه تروتازه نگاه داریم و آنقدر در دسترس نگذاریمش که تبدیل به یک چیز بی ارزش پشت ویترین بشود که هیچ کس حتی نگاهش هم نمیکند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 18 ، 21:36
notenevis ...

میدانی؟ توان همدلی کردن، همدردی کردن با آدم ها، توان آن که ساعتی با کفش یکی که اندازه ی پایش قد تو نیست راه رافتن در وجود هر آدمی نیست. باید پرورشش داد، باید یاد گرفت که چطوروقتی آدم ها ناراحت و خوشحالند نسبت به آن حسی متناسب نشان داد. راستش به گمانم آن که آدمی همه اش بترسد از خودش را در معرض احساسات قرار دادن و بخواهد کنترل کند خودش را، و از حاشیه امن منطق خود بیرون نرود، کم کم آدمی را به یک ربات تبدیل میکند. به آدمی غیراجتماعی، منزوی که از نزدیک شدن به دیگران دوری میکند و همین است که گاه آنقدر تنها میشوند این آدم ها که حتی در حضور دیگری هم باز تنهایند. سایه تنهایی را با خود یدک کشیدن خوب نیست. آدمی باید یاد بگیرد که رنج ترک شدن ، یا حتی پذیرفته نشدن بخشی از زندگی است. مثل خیلی از شکست ها و موفقیت های آدمی در زندگی کار، تحصیلی ، در ارتباط با بقیه آدم ها گاه ممکن است تنها بشوی، پذیرفته نشوی، آزرده خاطر بشوی، اصلا بشکنی و خورد بشوی...اما باید یاد بگیری که آدمی، زنده ای و تا زمانی که نفس میکشی و جنس تو از آدم است و نه آهن، نباید بگذاری که تنهایی از تو کوهی از قدرت بسازد که ازبیرون آنقدر قوی به نظر آیی که با یک دست درون خالیت از هم بپاشد. باید متناسب قوی ماند، ترکیبی از عقل و احساس برای هر آدمی ضروریست، چرا که تنها یک آدم تنها و افسرده است که از احساسات خویش فرار میکند و به تنهایی خودش پناه می برد. مثل سایه درختان در آب می ماند، که اگر سبز باشی، اگر زیبا باشی، اگر پراز شاخه های میوه باشی، در آب همانقدر هم زیبا به نظر می آیی و اگر سرد باشی، بی میوه باشی، هرچقدر هم که شاخه هایت سنگین باشد و خاص باشی، در آب همانقدر سرد و خشک و بی روح به نظر می آیی ... آدم ها آینه خودشان را در دیگر آدم ها می بینند.سعی کنیم سبز باشی، سرشار از احساس، در دسترس از لحاظ عاطفی و اگر تنها مانده ایم یا تنهایی را انتخاب هم کرده ایم از در دسترس بودن  وصمیمیت و نزدیکی با آدم ها نه هراسی به دل راه بدهیم و نه بخواهیم دیگران را مجبور کنیم که مطابق میل ما رفتار کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 18 ، 21:30
notenevis ...

یک جا هست گیر میکند آدمی، انگار مرزی باشد که با یک قدم یا این طرف مانده باشی یا رفته باشی که رفته باشی..بی اعتماد شده باشی...گاهی بعضی آدم ها اینطورند، سوادش را ندارند، سواد ارتباط برقرار کردن، سواد رابطه! حتی شاید عجیب آید که گاهی بعضی آدم ها در ارتباط برقرار کردن با عزیزترین هایشان با خودشان درگیر می‌مانند. اینطور آدم ها تعریف دیگری از دوستی کردن به تو می دهند، تعریفی که فاصله ات را هی بیشتر وبیشتر کنی ازشان. در دوستی کردنت با آن ها آنقدر محتاط میشوی، آنقدر خوددار و خویشتن دار که یک جا چشم باز میکنی و میفهمی دیگر تو، آنی که باید نیستی، یکی دیگری و آن وقت است که پایت از مرز میگذرد. از مرز رفاقت رد شده ای و دیگر حسی نداری، عادت کرده ای به نبود آن آدم ها، عادت کرده ای به بودنشان...عادت کرده ای به همه چیز بی آن که شکایتی داشته باشی و این بدترین اتفاق ممکن است برای دوستی که میتوانست بهتر باشد اگر یکی کمی باسوادتر بود. با آدم هایی که آداب دوستی کردن را نمی دانند، سخت ترین است دوستی کردن..نمیشود...نه که نخواهی... سخت میشود نزدیک شد به این آدم ها. تنها میتوانی در فاصله ای مشخص با آن ها رفاقت کنی...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 18 ، 21:19
notenevis ...

همنوعان من کسانی هستند که مرا بی آن که نگاهم کنند دوست می دارند، که علیرغم همه چیز دوستم می دارند. علیرغم شکست ، خیانت یا حقارت ،مرا دوست می دارند نه آنچه را که من انجام داده ام یا ممکن است انجام دهم....


" یادداشت ها __ آلبر کامو "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 18 ، 12:07
notenevis ...

گاهی باید دروغ را راست پنداشت

و گاهی راست را دروغ !

بی فریب خوردن

زندگی سخت است



فروغ فرخزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 18 ، 12:05
notenevis ...

ما آدم های ترسویی هستیم! از بس هربار گفتیم از خوشی هایمان و بد اتفاق افتاد بعدش، از بس هربار یکی خوشبخت بود دیگران هی مدام اسمش را برسر زبان انداختند تا شکست خورد آخر و بعد هی بقیه خوشحال تر شدند، از بس ناله هامان به گوش بقیه خوشتر آمد تا خوشیمان ترسیدیم دیگر خوشبختیمان را، شا دیمان را داد بزنیم. از دلهره بعدش، از اتفاقات بدش... آدم های خسیس ترسویی که همیشه نگران از دست دادند هستند، آنقدری که در خوشیشان هم حسرت حال بعدش را بخورند، از بس که نشد برای یک بار هم خوشی مداوم نصیبشان بشود..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 18 ، 12:05
notenevis ...

دل باز هم بهانه ی رفتن گرفت و باز

تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت


گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم

اما دلم برای همان هیچ کس گرفت


افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست

افسرده آن دلی است که از همنفس گرفت


لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند

هر کس هر آنچه داد به آیینه پس گرفت


"فاضل نظری"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 18 ، 12:04
notenevis ...

حذف آدم ها وقتی ناخواسته باشد، تلخ ترین اتفاق ممکن است... آدم گاهی می ایستد، پشت سرش را نگاهی میکند، به آثار به جامانده از آدم ها در زندگیش ، به  خودش، به غصه هایش، شادی هایش و تصمیم میگیرد...تصمیمی برای بودن یا نبودن بعضی آدم ها در زندگیش...مثل بازی دومینو می ماند، یکهو با یک اتفاق همه چیز به هم میریزد، همه چیز به هم میخورد و تو دیگر آن آدم قبل نمیشوی... از فرصت دادن به آدم هایی که نباید در زندگیت باشند خسته میشوی، از رفتار عجیب و غریبشان...از زیرقول زدن ها، از حرف زدن های واهی.فرق نمیکند اصلا جایگاه آن آدم چیست. یک آدم که فقط دوستی دورادور است، کسی هست که دوست توست یا حتی کسی که عاشق هم هستید...آدم یکهو نگاه میکند و از حرف ها خسته میشود، ضمانت حرف ها میشود رفتاری که گویای همه چیز است...آن وقت تند و تند حذف میکند و بی حول و هراس سعی میکند دیگر به پل معلقی که از روی اون رد شد به عقب برنگردد و نگاه نکند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 May 18 ، 21:29
notenevis ...