نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۳۶ مطلب در می ۲۰۱۶ ثبت شده است

دلتنگی

خوشة انگور سیاه است

لگدکوبش کن

لگدکوبش کن

بگذار ساعتی

سربسته بماند

مستت می‌کند اندوه.

شمس لنگرودی


آدمی که دلتنگ شده باشد را تنها شراب دیدار میتواند مست کند یا اندوه انتظار...آن وقت درست وقتی که مستی از سرت پرید، وقتی انتظار به پایان رسید، مستی اندوه که از سرت پرید شادترین آدم روی زمین میشوی... دلتنگی همیشه هم بد نیست اگر انتظاری که در پایان چشم به دیدارت داشته باشد شیرینی اش آنقدری باشد که تلخی انتظار را به کامت آنقدر شیرین کند که لبخندت محوناشدنی ترین اتفاق روی زمین بشود...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 30 May 16 ، 13:38
notenevis ...



"از طوفان که درآمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی. معنیطوفان همین است. کافکا در کرانه"


گاهی با خودم فکر میکنم تمام روزهای خوب یک جور معجزه اند، در زندگانی که همه اش سربالایی بوده و به هردلیلی،  چه بخواهد کمال طلبی و ایده آل طلبی تو باشد، چه موقعیت های نامناسب، چه هرچیز دیگری، وقتی یک سری اتفاقات دنباله دار خوب می افتد آدمی به همه چیز شک میکند، گاهی باخودت شک میکنی نکند دروغ باشد همه چیز، نکند خواب باشی، نکند تا بدین جای زندگیت داشته ای کابوس میدیدی، و گاهی هم با خودت زمزمه میکنی که شاید نتیجه تلاش هایم را میبینم... گاهی هم یادت می افتد که این خودت بودی که به همه میگفتی همیشه آخر داستان خوب است و اگر اکنون خوب نیست پس هنوز به آخرش نرسیده ای... شاید هم روزهای خوب یک امتحان باشد، شاید هم تو بزرگ تر شده ای، صبورتر شده ای و ریشه ات محکم تر شده و دیگر طوفان های این چنینی نتوانند ازپا در بیاورندت.. اما نگاه که میکنی همیشه در زندگیت عادت داشته ای مهر بطلان بزنی بر کلماتی چون تقدیر، شانس وقسمت و همیشه سعی داشته ای خودت از زندگیت شانست را با تلاش هایت طلب کنی، با جاه طلبی ها، رویاپردازی ها و قدم برداشتن های جسورانه ات خودت تقدیر خودت را رقم بزنی... دست آخر با تمام این تفاسیر به آن جا میرسی که روزهای خوب همچنان وجود دارند، حتی اگر آخر یک قصه از زندگیت باشند، حتی اگر معجزه های مقطعی باشندو حتی اگر موقتی و شروعی برای طوفان های بعدی زندگیت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 29 May 16 ، 20:29
notenevis ...

من دلم میخواهد خانه ای بسازم بر فراز ابرها،  در خانه ام رو به خنکای نسیم ابرها باز شود،

من دلم  میخواهد شب ها بالشم ابری پنبه ای شکل باشد، 

دلم میخواهد نردبانی بگذارم از آسمان میان ابرها تا زمین تا هربار حوصله ام سر رفت بروم آن بالا به خانه ابریم سربزنم... #فاطمه #نوت_نویس #رویا #خیالات #هایکو #شعر 

#lifestyle #hope #life #clouds #sky #dreams #airplane

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 28 May 16 ، 17:24
notenevis ...

عشق و دوست داشتن به آدمی جرات و جسارت میدهد، انگار یک نیروی مضاعف از یک جا به کمک طرفین رابطه آمده باشد، آن وقت است که جسارت دادزدنش جلوی بقیه هم میشود جزیی از آن، آن وقت است که آدمی دیگر نمیترسد... انگار یکهو یک نیروی روبه جلو تورا به زندگی دعوت کند جوری که به دل دریایی مواج بزنی، بی آن که از جوش و خروش امواجش بترسی، بی آن که ناملایمتی هایش بخواهد مانع راهت بشوند... آدم عاشق جسورانه رفتار میکند، صبورتر میشود و حتی انتظار هم برایش شیرین میشود.... آدم عاشق از های و هوی دیگران در رابطه اش ابایی ندارد، چرا که دیگر بلد است چطور بی هول و ولای قضاوت دیگران، جلوی رویشان بایستد و نگذارد رابطه اش بشود لق لق زبان این و آن برای سرگرمی... آدم عاشق انگار زندگیش برگشته باشد به نقطه صفر، انگار تازه متولد شده باشد در آغوش عشقی که تا قبلش تنهاییش را حاضر نبود به آن بفروشد و اما حالا برایش عظمتیست وصف ناپذیر... آدم عاشق... آخ از آدم عاشق که هیچ چیزش را نمیتوان در قالب جملات و کلمات توصیف کرد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 28 May 16 ، 15:04
notenevis ...

از طوفان که درآمدی ، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهادی ؛
معنی طوفان همین است .

"هاروکی موراکامی"

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 26 May 16 ، 19:39
notenevis ...

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 26 May 16 ، 19:36
notenevis ...

میدانی چقدر دوستت دارد، میدانی چقدر دوستش داری اما یک جا می ایستید، آنقدر معطل میکنید تا زمان برایتان تصمیم گیری کند، یک جا به گمان خودتان دارید زمان میخرید برای با هم بودن بیشترتان، برای درک بیشتر ، برای عمیق تر شدن دوست داشتن، برای بی چشم داشت دوست داشتن، برای عاشق بودن فارغ از نتیجه ... اما یک جا هست یکی پیدا میشود زرنگ تر از شما دو نفر و دل یکیتان را جوری میبرد که تمام این دوست داشتن ها را میتواند به راحتی خراب کند... ان وقت است که یکیتان تبدیل میشود به یک شخصیت جاودانه قلب دیگری، زندانی قلبش و یک نفر سوم فاتح قلب آن یکی دیگر از شما ... آن وقت است که با خودتان میگوید حتما اگر زندگی همیشه بر وفق مرادمان نشد و طبق نقشه پیش نرفت پس حتما همیشه آن طور نمیشود که ما فکر میکنیم و حتما قسمت و تقدیر واقعیت دارید و ما قسمت هم نبودیم و حتما نباید مال هم میشدیم و این غم انگیزترین نتیجه گیری زندگیتان میشود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 26 May 16 ، 19:30
notenevis ...

تو فرق داری با من، آدم های زیادی را داری که نگرانت بشوند... حتما آدم های زیادی هم داری که شب هایی که مسافری دل نگرانت بشوند و تا صبح خواب بر چشمانشان حرام بشود، تو همان مثلث برمودایی بودی که از آن دم میزدی و من اما نمیدانم در زندگیم چه اتفاقی افتاد که به دریایی در افتادم که پایانش را دیگر نمیتوانم با هیچ چشم مصلحی ببینم،  حس میکنم آنقدر درونت غرق شدم که حتی آدم های زندگیم یادشان رفت که بودم... تو فرق داری با من، حتما آدم های زیادی را چون من دوست داری اما من کسی را اینطور منحصربه‌فرد نتوانسته ام دوست بدارم... تو فرق داری با من، حتما برای داشتن من تمام تلاشت را نکردی، اما من برای داشتنت آنقدر تلاش کردم که حتی وقتی از نفس افتادم و روی زانوانم نتوانستم بایستم بازهم نام تو را بر لبانم فریاد زدم ولی آدم های زندگیت آنقدر سرگرمت کردند که صدایم شنیده نشد...تو اما شباهت های زیادی هم با من داری، آنقدر که تورا همزادم بخوانم، آنقدری که مطمئن باشم حالا دیگر همه چیز آنقدر خوب پیش رفته که غرق شدن من درون تو هم نشان خوبی از شباهتمان بوده... من اما هربار منتظر شنیدن یک جمله از تو میشوم که صحه بگذاری بر تمام حرف هایم و تو اما باز هم فرق میکنی با من و هربار دیگران از من سبقت میگیرند در داشتن همیشگی ات...من اما تا خط پایان منتظر می مانم تا برنده این میدان رقابت من بشوم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 26 May 16 ، 17:22
notenevis ...


از خواب پریده ام، در حالی که صدای قلبم به وضوح شنیده میشود احساس میکنم گنجشکی از درون قلبم هی تلاش میکند خودش را به بیرون پرتاب کند وبه تمام دیواره های قلبم می کوبد. تمام تصاویر درهم برهم توی خواب را با خودم مرور میکنم، تمام نصیحت هایی که به من شد، تمام حرف هایی که انگار داشتم توی بیداری میشنیدم... بعد با خودم مرور کردم چمدان بستنم و عزم رفتن کردنم را، انگار رویایی دور باشد که در خواب بیشتر شبیه آرزو بود. یادم به حرف هایی که شنیدم می افتد که مرا به سمت جلو رفتن هل می دهد، جرأت و جسارت به من میدهد که این بار با شجاعت بیشتری برای تمام داشته ها و نداشته ها رویاهایم بجنگم و از هیچ چیز نترسم، حالا لیوان آبم را خورده ام، قلبم آرام گرفته و در تختم منتظر نشسته ام که انگیزه های رفته ام به من بازگردد تا از جا بلند شوم و شروع به دویدن دنبال زندگی کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 26 May 16 ، 17:04
notenevis ...

صدای احسان خواجه امیری در گوشم می پیچد که "به پشت سر نگاه نمیکنم که برنگردم از مسیر تو." با خودم فکر میکنم تمام گام هایی که برداشته ام تا تو را داشته باشم،  یک به یکشان را دوست دارم، اصلا اگر برگردم از این پله ای که بالا آمدم دست آخر باز هم پای پله ها اگر برسم با همان زانوان خسته آنقدر پراز شر و شورم که بار بعدی حتی تا بدین جای مسیر را آهسته تر،  با طمأنینه بیشتر بیایم تا طعم لحظاتمان را بیشتر مزه مزه کنم... من تو را دوست دارم، اما این بار میتوانم برایش هزار دلیل قانع کننده هم بیاورم. میتوانم توی چهره بقیه فریادش بزنم، میتوانم بگویم دوست داشتنی که بی دلیل باشد روز به روز میتواند عمیق بشود و دلایلش هی مشخص تر بشود.  من تو را دوست دارم حالا،  چه بخواهد با منطق و دلیل باشد، چه‌ بخواهد تنها پای دلم وسط باشد، به گمانم به آرامش رسیده ام... فکر میکنم به روزهای زیادی که تو مرا از خودت راندی و من هزاربرابرش سعی کردم در دورترین فاصله از تو بایستم و اما تهش فهمیدم چون دوستت دارم به تو احتیاج دارم و این زیباترین یافته زندگیم شد... حالا مدتیست که دیگر دوست داشتن تو مساله نیست، که میدانم دوست داشتنت آنقدری نیست که برای داشتنم تلاش کنی، آنقدری که حس میکنم این میان شاید رفتنم چاره کار نبوده و نیست اما ماندنم کنارت و نداشتنت هم چاره خوبی نبود، ماندم بیچاره ای که به جرم دوست داشتنت، آرامش داشتن کنارت و برای داشتنت باید هربار که میبینمت دلم بریزد که مبادا این آخرین باری باشد که میتوانم تا این اندازه عاشقت باشم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 26 May 16 ، 16:47
notenevis ...