انگار افسردگی مزمنی در وجود همه آدم های روی زمین باشد که منتظر ان نشسته باشد کمی از زندگی غفلت کنی، کمی روزگار آه از نهادت بلند کند تا که خودش را سریع السیر برساند بر سر خرابه های امیدت و چادرش را برپا کند و سایه بیاندازد بر زندگیت ... این میان باید خیلی زرنگ باشی تا خودت را نبازی، قوی تر از هربار ، محکم تر از همیشه به مسیرت نگاهی کنی و امیدت را به ته مسیر ببندی و ادامه بدهی، آنقدری که با هربار شکست بدانی، همیشه آخر داستان خوب است و اگر اکنون خوب نیست هنوز آخرش نیست...
پ.ن :چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را