فروتنی میکنی، خیال میکنی خوب است. لوس میشوی به گمان خودت با این حجم از زیرسوال بردن خودت. حرف از لیاقت میزنی و به وضوح از لیاقت نداشتنت برای بهترین چیزها دم میزنی...قصه ایست تکراری که گاه خودم هم قبل ترها دچار آن میشدم. گاه برای جلب توجه کسی که دوستش داری، برای آن که لوس بشوی و به خیال خودت بیشتر دوستت داشته باشد خودت را جلوی یارت خاک میکنی، در بیان خوبی های او اما بسیار اغراق. مرض است دیگر، مرض مهرطلبی که گاه به جان آدم ها می افتد... نمیدانم...من هم تا همین چندسال پیش همین کار را گه گاه میکردم اما الان؟ میدانم قدر خودم را.میدانم لیاقت خیلی چیزها را دارم، میدانم محبت کردن و مفهومش را واما میدانم که برای بالا بردن طرف مقابلم هیچ لازم نیست به قدر و اندازه خودم دست بزنم و خودم را خورد و خاکشیر کنم تا او دوستم داشته باشد! اویی که بود و نبود من ، حال خوب و بد من قاعدتا به او نباید وابسته باشد، که مدل محبت کردنش احتمالا با من فرق دارد و من برای جلب نظرش نیازی نیست هرکاری کنم که غرور و عزت نفس و احترام خودم زیر سوال برود...هی تو، دست به اندازه خودت نزن، خودت را خاک نکن، مهربان باش اما مهرطلب نه!
پ.ن: کتاب تضادهای درونی کارن هورنای را به شدت توصیه میکنم به همه. خواندنش باعث میشود با تضادهای درونی آدمیزاد بهتر آشنا شوی و خودت را هم بهتر بشناسی. در کنار آن کتاب هوش هیجانی به زبان آدمیزاد را هم توصیه میکنم.