امسال اولین سالیست که تولدم را جایی به جز ایران میگذرانم. اولین تولدی که سیزده بدر است اما فامیل دورم جمع نشده اند، اولین سالی که از بعدازظهر که شب تولدم آغاز شده مشغول جواب دادن تلفن های پرمهر خانواده بوده ام و با بعضی تکست ها، از جمله تکست پدرجانم برای تبریک روز تولدم از شدت شوق اشک ریختم. دلم تنگ شد. تنگ تمام آن جشن تولدهای سیزده بدر. دلم تنگ همان جشن تولدی شد که کیک را روزقبل نخریده بودیم و روز سیزده بدر برای سوپرایز کردنم بیست و یک قنادی بسته را پدرمهربانم پشت سر گذاشت تا از ۲۲ مین قنادی کیک تولد برایم بخرد. اما تجربه های سخت از آدم قاعدتا آدمی قوی تر می سازد. شاید برای رسیدن به خیلی چیزها در زندگی باید از چیزهای دیگر در زندگی چشم شست تا بلکه لذت رسیدنت دوچندان بشود شاید ... خیلی ساده تولدم مبارک :)
پ.ن 1: با این تکست ساعتی میتوانم بگویم اشک شوق ریختم : "دختر نازترازگلم امروز روزی است که توبه دنیاآمدی همان روزی زیبایی که خداوند مهربان باتمام عظمتش به زمین لبخندزد وبهار را به یمن حضورت به ما بخشید دختر عزیزم میلاد تومعراج دستهای من است وقتی تولدت راشکر می گویم تولدت مبارک"
پ.ن 2: دلتنگ دوخواهرم شدم با این تکست "خواهر یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه خواهریعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که میگی و خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمیشـه خواهر یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت میشه خواهر یعنی وقت اضافه ؛ یعنی تو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه خواهر یعنی تنهایی هام رو می سپرم دست تو چون شک ندارم می فهمیش خواهر یعنی یه راه دو طرفه٬ یه قدم من یه قدم تو ؛ اما بدون شمارش خواهر یعنی توخاله فاطمه گلم، تولدت مبارک عزیزم میبوسمت از راه دور یه دنیا "