نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۱۴۸۲ مطلب توسط «notenevis ...» ثبت شده است

همیشه از سمت دیگران از بچگی باهوش و تیزهوش خوانده شدم، اما خودم واقف هستم که از لحاظ هوش ریاضیاتی در سطح نسبتا خوبی هستم، اما قطعا خیلی باهوش نیستم. اما چیزی که به گمانم مهم ترین است در زندگی شخص هوش ریاضیاتی آدم ها نیست که هوش اجتماعی و توان برقراری سازنده با دیگران است. چیزی که در مدارس به ما کمتر آموزش داده میشود و کمتر بلدش میشویم...پدرم همیشه میگوید، همیشه تشنه یادگرفتن باش و هرجا حس کردی از عهده کاری برمی آیی و اما باید یادش بگیری و از الف آن چیزی نمیدانی سعی کن با اعتمادبنفس بگویی میتوانم، یاد میگیرم و با تعاملی سازنده با آدم ها توانایی هایت را به دیگران نشان بدهی...بی ان که از خودت تعریف کنی با موفقیت هایت سعی کن به آدم ها، به خودت ثابت کنی که دختری قوی، مستقل هستی که خودت را باور داری...قبل ترها هروقت به من این حرف ها را میزد فکر میکردم ، خب که چی؟ به درد من نمیخورد این حرف ها...اما اکنون که در یک جامعه غیرهم زبان با خودم هستم، در خارج از ایران، خوب میدانم که چقدر باید بتوانی مستقل، محکم، قوی و در عین حال سازنده از عهده ارتباطت بربیایی و هوش اجتماعیت را به عرصه عمل در آوری. یادم هست وقت هایی دوستانم به شوخی به من میگفتند، تورا باید بگذارند مدیر روابط عمومی، چرا که خوب میتوانی با آدم ها ارتباط خوبی برقرار کنی، حتی معنی این حرف را هم آن وقت ها نمیفهمیدم اما اکنون خوب میدانم که ارتبط خوب برقرار کردن با آدم ها چقدر میتواند در موفقیت تو تاثیرگذار باشد. باید یاد گرفت ، باید جلو رفت.موفقیت هایت را به دیگران نشان بدهی، از ضعف هایت با کسی حرفی نزنی و آنقدر خوددار و خویشتن دار باشی که تنها وقت هایی که لازم است، وارد میدان بشوی و خودی نشان بدهی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 May 18 ، 22:49
notenevis ...

آدم ها را از نبودن خودتان نترسانید. با نبودنتان آدم ها را امتحان نکنید و میان بود و نبودتان آدم ها را معلق نگاه ندارید. آدم ها فقط یک آدمند، وقتی محبتی که باید همراه با احترام و بودنتان باشد تبدیل میشود به نبودن دیگر هیچ چیز پیش او ضمانتی ندارد ... نه بودنتان به حالش فرق دارد و نه نبودتان...آن وقت آن آدم به جایی میرسد که دیوار بی اعتمادیش آنقدر بلند است که برایش همه حرف ها  ورفتارها، حکم رفتار وحرف کسی شبیه به چوپان دروغگو را پیدا میکند...آنقدر نبودتان را باور میکنند که دیگر بودنتان هم غیرقابل باور میشود  وبه انکار میکشاندشان...آدم ها را هی سرد  وگرم نکنید و بخواهید معلق نگاهشان دارید، یکهو متوجه میشوید میان این بازی، چنان بازنده شان کرده اید که از شما تنها یک آدم بزدل، ترسو  وبی مسوولیت در ذهنشان متصور شده اند و باور حتی دیگر آدم ها هم برایشان سخت شده است...بازی کثیفیست قایم موشک بازی کردن با آدم ها و مدام در رفت و آمد بودن بین بودن و نبودن...دست از این بازی کثیف با آدم ها بردارید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 May 18 ، 22:32
notenevis ...

در این دنیا هر آدمی مسیر زندگی خودش را دارد مثل اثر انگشت می ماند، منحصربفرد و یگانه. آدم ها را نمیشود با مسیری که انتخاب میکنند قضاوت کرد، حتی نمیشود از روی دست آن ها تقلب کرد و همان مسیر را رفت...میشود گاه از تجربیات در بعضی ابعادزندگیت فقط استفاده کنی اما هر آدمی راه خودش را میرود...اگر مدام در حال تقلب از این و آن باشی یک روز چشم باز میکنی و میبینی زندگی خودت را رفوزه شده ای...باید یاد بگیری که زندگیت را همانطور که خودت دوست داری، به شیوه ای که آگاهیت از تک به تک لحظاتت به تو الهام میکند ، زندگی کنی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 May 18 ، 22:21
notenevis ...

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم.

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد.

و خاصیت عشق این است.


کسی نیست،

بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم.

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.

بیا زودتر چیزها را ببینیم.

ببین عقربکهای فواره در صفحهء ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند.

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام.

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.


مرا گرم کن

در این کوچه هایی که تاریک هستند


... "

سهراب سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 May 18 ، 14:28
notenevis ...

چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.

-چقدر هم تنها!

خیال می کنم 

دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.

- دچار یعنی 

- عاشق.

- و فکر کن که چه تنهاست

اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.

- چه فکر نازک غمناکی !

- و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.

- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.

- نه ، وصل ممکن نیست ،

همیشه فاصله ای هست .

اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،

همیشه فاصله ای هست.

دچار باید بود

و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف 

حرام خواهد شد.

و عشق 

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.

و عشق 

صدای فاصله هاست.

صدای فاصله هایی که 

- غرق ابهامند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 18 May 18 ، 12:39
notenevis ...

یک جا در زندگی آنقدر آدم ها در زندگیت رفته اند و آمده اند که تو دیگر نه از رفتنشان زیاد دلگیر میشوی و نه از آمدنشان زیاد ذوق زده. میدانی تمام آدم ها در زندگی هم مثل مسافرانی هستند که برای لحظاتی برای خوردن چاشتی در سایه درخت زندگیت بساط می گسترانند و بعد هم معاشرتی و به دنبال مسیر خودشان میروند. به گمانم تمام آدم ها در زندگیشان مسیری داشته باشند که منتهی به رویاهاشان باشد که اگر برای رسیدن بهشان جاه طلبی وخودخواهی لازم را نداشته باشند باخته اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 18 May 18 ، 12:37
notenevis ...

آدمی بوده ام که همیشه دیگران روی شاد و پرانرژی من را دیده اند. همیشه خندیده ام و گاه آنقدر با شوخی و شیطنت سعی در شاد نگه داشتن جمع دوستانه ام یا حتی دوست هایم داشته ام که گاه دیگران فکر میکنند زندگیم آنقدر روبراه و خالی از هرغصه ایست که حسرت شاد بودنم را داشته باشند...راستش هر زندگی، هرغنیمیتی در زندگی هرکسی سختی ها، مرارت ها و غم های زیادی پشتش خوابیده است...آنقدری که گاهی لازم است با خودت گمان کنی که اگر فکر میکنی کسی شاد است ، آیا تاب و توان سختی ها و تلاش هایی که او برای این شادی ، که آن هم فقط ظاهر قضیه است، را اصلا داری؟ کم کم یاد میگیری که هرضعفی یک قدرت است در زندگیت، هر تهدیدی یک فرصت و از هرشکستی آنقدر درس میگیری که پل میسازی تا خودت را پله پله به رویاهایت نزدیک تر کنی...اگر تا ده سال پیش نوجوانی بودی که در ازای محبتت به دیگران کمی چشم انتظار می ماندی، اکنون دیگر برای محبت های بی دریغت به آدم ها نه چشمداشتی داری، و  نه انتظار و توقعی ... محبتت را میکنی و میگذاری و میگذری...گاهی نوبت خودت که میشود تنها مانده ای، می مانی اما یاد گرفته ای انگار که فقط تنها از عهده همه چیز بر بیایی و منتظر هیچکس نباشی که به تو کمکی کند. گاه میان این لحظات، میان تک تک ثانیه هایت گم شده ای حتی، دلتنگی کرده ای برای کسی که نیست، اما همه را تاب آورده ای چرا که امیدواری درونت نهادینه شده است و در زندگیت نور امید روشنی بخش بوده و همیشه و همه حال حتی در سخت ترین شرایط  باریکه نوری تو را از تاریکی نجات داده...گاهی هم درخواست کرده ای از آدم ها، دست رد به سینه ات خورده، پذیرفته نشدی،  شاید وقت هایی ناسپاسی دیده ای ، اما انگار دیگر هیچ چیز در این دنیا نتواند تو را آنقدر ناراحت کند که بیش از یک روز بخواهی برایش وقتی صرف کنی...عجیب میشوی...بزرگتر که میشوی روزبه روز عجیب تر میشوی، منطقی تر، خویشتن دارتر و خوددارتر و محافظه کار تر ... آنقدری که گاهی دلت میخواهد فریاد بزنی و از درونت، حرف دلت با یکی حرف بزنی و بگویی من هنوز هم یک آدمم با تمام احساسات زیبایم، با تمام عشقی که متصور بوده ام در کل عمرم برای خودم، با یک عالمه رویا و فانتزی های زیبا و احساسی و گاه حتی دنیایی کودکانه و پرهیجان و ماجراجور و پراز شروشور، اما فقط یاد گرفته ام دیگر خودم را آرام نشان بدهم، متین و موقر ، منطقی تر...یاد گرفته ام احساساتم را چطور کنترل کنم و بروزش ندهم، یاد گرفته ام چطور با تنهاییم سر و کله بزنم و یاد گرفته ام چطور بی چشم داشت مهربان باشم و فارغ از جنسیت آدم ها یک انسان باشم که رسالتش را روی زمین به خوبی انجام بدهد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 16 May 18 ، 21:33
notenevis ...

چیزی از شادی آدم ها مهم است که کمتر میفهمیمش...آن که کمیت شادی مهم نیست، اهمیتی ندارد در زندگانیت تمام لحظاتت شادترین باشی که غم خودش همیشه راهی برای نفوذ به درون قلبت پیدا خواهد کرد، اما مهم آن است که کیفیت شادیت چقدر باشد، فراموش نکنی چطور خوشحال شدن را... مهم آن است که یک روز آلزایمر به سراغت بیاید و جوری غافلگیرت کند که آدرس کوچه خوشبختی را گم کرده باشی و ندانی چطور میشد شاد وخوشبخت بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 May 18 ، 11:51
notenevis ...

فاطمه شمس شعری دارد که میگوید "چیزی از این بهار در آغوش من کم است، تو نیستی و یک سره اردی جهنم است." راستش به ترکیب اردی+بهشت نگاه میکنم و بعد تحسین میکنم اردی+جهنم را. از اول اردیبهشت مدام این شعر در سرم میپیچدو با خودم فکر میکنم چقدر خوب است یک نفر را یک جایی اینقدر زیاد دوست داشته باشی که بهشت و جهنمت به بود و نبودش بند باشد. فقط خواستم بگویم شعر خوبیست.همین


چیزی از این بهار در آغوش من کم است

تو نیستی و یک‌سره اردی‌جهنم است


اسفندِ سرد و خسته به پاییز می‌رسد

تقویم یک دروغ بزرگ و مسلم است


وقتی که هیچ‌چیز شبیه گذشته نیست 

وقتی ردیف و قافیه گاهی فقط غم است


وقتی به جای ع.ش.ق، هجوم سه‌نقطه‌ها ست

وقتی که قحطِ سیب، و... حوا و... آدم است


از هفت‌سین کالِ زمستان عبور کن 

سرما ست سین هفتم و سرما جهنم است


بر من مگیر خرده اگر سبز نیستم 

وقتی سیاه بر همه رنگی مقدم است


وقتی هنوز خون تو می‌جوشد از زمین

خرداد مثل ماه عزای محرم است 

.

.

.

از سین، سکوت مانده و سالی که سوخته

از من همین سرود که بغضی دمادم است.


                                                                               فاطمه شمس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 May 18 ، 11:50
notenevis ...

خسته ام از این همه چیدن واژه ها کنار هم

وصف هرچه هست ونیست درخیال ووهم

خسته از زندگی که لحظه اش تصنع است

هر نفس بریدنش برای ذره ای تنوع است

خسته از حجم نبودنت در لحظات سخت

لحظه ای بریدن وباز امیدواری محض...

#فاطمه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 May 18 ، 11:48
notenevis ...