نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

وقتى حس میکنى در دنیاى هیچ کسى نیستى، در ذهن کسى پرسه نمیزنى مدام و کسى را ندارى که دلتنگت شود، در اوج تنهایى فرو رفته اى، با خودت نمیتوانى کنار بیایى و گمان میکنى تنهاترین انسان روى زمین هستى که میان زندگى خودت هم به بن بستى رسیده اى که چاره تى ندارد... دلتنگى خفه ات میکند و با خودت فکر میکنى، باید صبور باشی، صبور باشی و صبور... باید بگذارى این سایه اضافى، این حس غمى که مثل بختک روى سرت آوار شده، از گلویت دستش را بردارد تا نفس بکشى، تا بدانى که زنده اى، تا شاید تمام آن حس هاى منفى از بین رفت و دانستى که در دنیاى خیلى ها از خانواده تا رفیقانت زنده اى حتى اگر در دنیاى یک نفر مدام پرسه نزنى، در دنیاى آن ها هستى، شاید نه مداوم، اما هستى و اهمیت دارى و تنها نمانده اى...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 August 17 ، 22:20
notenevis ...

یک حالی هست اسمش را میگذارم "ندانم حالی" .خودت هم چرایی لبخند یا به عکس بغضت را نمیدانی، فقط میدانی که در لحظاتت ندانم حالی حاکم شده.لبخندش به کنار، دلیل نمیخواهد اصلا، چراکه حتی بگذار اصلا ابدی بشود این هلال زیبا بر لبان هرکه دچار این حال بشود، اما بغضش...امان از بغضش که بدترین ندانم حالی میشود اگر دلیلش نامشخص بشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 August 17 ، 22:13
notenevis ...

دور شدن آدم ها اتفاقیست که دیر یا زود مى افتد، خاطراتشان آن وقت از آن ها جلو میزند و یک جایى هردوشان را گیر مى اندازد وسط آن همه نزدیک بودنشان به هم...مهم آن است که آنقدر ذهنت روحت جسمت به بلوغ رسیده باشد که بتوانى هضم کنى همه چیز را... حتى روابط بند زده اى که دیگر نیست... عجیب است خاطرات، گاه میشوند همان امتحان روزگار، همان امتحانى که تا سرجلسه اش نروى نمره اى به نام تجربه کسب نمى کنى تا بتوانى سنگ محکت را دست بگیرى و براى زندگیت جورى برنامه بچینى که ناگریز از بعضى ها دور شوى و به بعضى ها نزدیک...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 August 17 ، 22:01
notenevis ...

اى کاش تمام خنده هامان رنگ و بوى کودکى هایمان را داشته باشد. اى کاش هیچ وقت براى توجیه بزرگ شدنمان مجبور نشویم کودکانه هاى درونمان را نادیده بگیریم و تنها در قالب بزرگسالى فرو رویم. کاش به کودک درونمان هیچ وقت اجازه بزرگ شدن ندهیم تا لابلاى سختى ها، مشکلات، انتظارها و نگرانى ها و اضطراب هاى زندگى به کمکمان آید تا تعادل به زندگیمان تزریق کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 August 17 ، 18:02
notenevis ...

عشق یعنى مراقب هم بودن، عشق یعنى شادى، عشق یعنى آغاز آدمیزادى، عشق یعنى تمام عمر همراهى، عشق یعنى فداکارى، عشق یعنى مهربانى، عشق یعنى رفاقت، دوستى، دورى از کینه و بغض، عشق یعنى هر آنچه خوبیست در هستى ...

 تولد خواهرجانم مبارک باشه و دستِ همسر عزیزش درد نکنه واسه خاطر گل زیباش ... همیشه الگوى من در عاشق بودن بعد از پدر و مادر، دوتا خواهر گلم و همسرانشون بودند و هستند که بى دریغ به هم عشق ورزى میکنند و همراهیشون مایه مسرت، امید و انگیزه من در زندگى میشه که یک روز من هم کسی را پیدا خواهم کرد که همچین عشقى رو بتونیم به هم هدیه بدیم. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 August 17 ، 14:30
notenevis ...

فکر میکنم به آن هایى که گمانم آن بود نبودنمان براى هم بهتر از بودنمان بوده... گاه از ناچارى و گاه از سر اولویت هاى زندگى از هم دور افتادیم... شاید هم آن هایى که گاه آنقدر مرا رنجاندند که سرم را زیر انداختم و از زندگیشان رفتم  و یا آن هایى که حس کردم بودنم فقط باعث آزار و اذیتشان شده است... بعد با خودم فکر میکنم دلم میخواهد کدامشان الان حضور داشتند در زندگیم، یکهو به خودم مى آیم و میبینم که حتى من خودم منِ دیروزِ خودم نیستم، چه برسد به آن که بخواهم کسى از گذشته، دوستى، رفیقى، آشنایی که روزى رابطه مان روز به روز کمرنگ تر شد  به حال و آینده ام بیاید... آدم ها عوض میشوند، روز به روز، ساعت به ساعت ... شاید آن دوستى که دوران نوجوانیت را با او گذراندى حرف مشترکى نداشته باشى دیگر با او و اما ماندگارترین ها همان ها هستند که هرچه زمان مى گذرد زیرخاکى تر میشوند و ارزششان فراتر مى رود و این ها همان ها هستند که حرف مشترکتان همیشه و همه حال باعث سرد شدن چایتان کنار هم میشود. همان ها که جیک و پیک زندگى هم را میدانید و هیچ وقت دورى، دلخورى ازهم جدایتان نمیکند... این ها جایگاهشان کنار عزیزترین ها درست کنار خانواده ات هست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 August 17 ، 19:59
notenevis ...

آدم است دیگر، یکهو به سرش میزند که یکی را متفاوت تر از بقیه ببیند، رفتارش، گفتارش و تمام شواهد با او همراهی میکنند و کم کم باورش میشود که یکی هست که فرق دارد، که هر رفتارش را همانطور که خودش دوست دارد توجیه و تفسیر کند، غرق شود چنان که غرق خیال بشود. قابی شیشه ای میکشد دور آن آدم که از بیرون شفاف است اما امان از آن روز که این شیشه با یک ضربه بشکند. آن وقت است که تازه میفهمد هیچکس با هیچکس متفاوت نیست، هیچکس نسبت به هیچکس برتری ندارد و اما تو هستی که از آدم ها هر آن چه که خودت دوست داری ببینی استخراج میکنی و قبولشان میکنی. گاهی یک صفت بد میبینی و توی ذوقت میخورد و همان را بهانه دوست نداشتنت میکنی و گاهی یک خوبی اندک تو را چنان جذب یک نفر میکند که تمام بدی هایش را هم حسن میبینی به عکس!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 August 17 ، 11:50
notenevis ...

بیزارم از هر آن چیزى که بوى انتظار مى دهد، انتظار تنها در صورتى برایم شیرین است که ته داستان را بدانم، نه آن که معلق بمانم روى پلى که نمیدانم هر لحظه زیرپایم اگر خالى شود چه خواهد شد... سخت است به دلت حالى کنى گاهى که صبر تنها چاره کار است و همیشه آخر داستان خوب است حتى اگر اکنون بدترین است... سخت است انتظار و من این روزها از هرچه رنگ و بویى از انتظار دارد به شکل عجیبى بیزار شده ام..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 August 17 ، 23:02
notenevis ...

آدمی که دیگر از تنهایی نمی ترسد، آدم شجاعی نیست...فقط تنها مدتی طولانی آنقدر تنها مانده است و با تنهایی اش سر وکله زده است که دیگر میدانی چطور با خودش کنار بیاید...بگذار تا جور دیگری بگویم، خودش را کوچه کوچه بلد شده است، تنهایی هایش را صبوری کرده، کلافگی هایش را حوصله کرده و چون سالی که میداند هر فصلش زیبایی خودش را دارد، حال میداند که تنهایی همه فصولش زیباست...خستگی هایش، کلافگی هایش را در کنار لذت بردنش گذاشته و حال میداند چطور باید خودش دل خودش را آرام کند...سخت است که آدمی به آن مرحله برسد که دیگر از تنها ماندن هم هراسی نداشته باشد...آن وقت است که حتی اگر کسی پیدا شود، که او را آنقدر خوب بلد باشد که کوچه کوچه همراهش شود، که به لحظه ها و ثانیه های حریم تنهاییش دست یابد و بداند چه کند تا تنهایی تک نفره او را دونفره اش کند، باید آنقدر صبوری کند تا بتوانند تنهاییشان را با هم شریک شوند...تنهایی شاید زیباترین داشته ایست برای کسی که میداند بالاخره روزی در جایی از زمان کسی را پیدا میکند که میشود همانی که باید و این اتفاق به زمان هیچ ارتباطی ندارد و من این روزها به همان جایی رسیده ام که آنقدر به گمانم به دید خودم آنقدر محکم شده ام در مسیر و آنقدر به تنهایی ایمانم کامل شده است که نه دیگر نه از تنهایی هراسی دارم و نه حسرتی به دلم مانده از آن که تنها بوده ام...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 August 17 ، 22:56
notenevis ...

گاه باید آدم ها را رها کرد به حال خودشان، زیادی به پروپایشان نپیچید، احوالشان را نپرسید و در حقشان مهرو محبتی نکرد...آن وقت است که میگذاری کمی آزاد و رها به حال خودشان باشند، کلافه شان نمیکنی و اجازه میدهی اندکی دلتنگت شوند...گاه پرسه زدن زیاد در زندگی کسی جز دور شدنش از تو ره به جایی نمیبرد...بگذار کمی رها باشد و حسی درونش ایجاد نشود که راه فراری ندارد که اگر ماند بدانی ماندگار است و اگر نماند حسرتی به دلت نباشد که محبت کردی و محبتی اما ندیدی اصلا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 09 August 17 ، 22:34
notenevis ...