مهم آن است که قبل از آن که با کسی رابطه ای داشته باشی، بدانی از زندگیت چه میخواهی، از سلامت روح و روانت مطمئن باشی، خودت را لایق محبت کردن و محبت دیدن بدانی و با نهایت احترام رفتار کردن را بلد باشی...مهم است که قبل از آن که کسی را درگیر زندگیت کنی، با خودت همه مسایل را حل کرده باشی، بدانی که میتوانی مستقل باشی، روحی، روانی، اقتصادی...مهم است که بتوانی بی آن که تمام عالم و آدم را سرزنش کنی و از همه چیز عیب جویی کنی، مثبت بنگری به همه چیز...بتوانی اعتماد کنی و اعتماد هدیه بدهی...عشق هدیه دهی و عشق هدیه بگیری...مهم است که بتوانی شگفت زده اش کنی، بلد شوی طرف مقابلت را، عزیزترین ها، دوستان و رفیقانش را بشناسی و آن ها را هم عزیز بشماری...مهم است که صادق باشی که کوچکترین دروغ میتواند نهال رابطه را از ریشه در آورد و از بینش ببرد...مهم است بدانی عشق از شناختی عمیق می آید که از هیجانات و حرارت های اول رابطه به دور است...مهم است بتوانی وقت عصبانیت زبانت، رفتارت را کنترل کنی تا کاری نکنی که گلت از دستت آنقدر برنجد که به تمام شدن همه چیز فکرش مدام مشغول باشد...مهم است که بدانی طرفین رابطه ربات نیستند که دو انسانی هستند که لایق عشق هم هستند...مهم است که بدانی حرارت عشق می خوابد اما اگر بخواهی عشقی ماندگار برایتان باقی بماند که تا آخر عمر می ماند باید وقت صرف کرد و وقت و وقت...باید حرف زد، ساعت ها ...ماه ها...سال ها ... عشق چیز عجیبیست...باید دانست که دونفری که عشق هم هستند آنقدر عشق برایشان مقدس است که حضر شده اند دست از تنهایی هم بکشند و به هم به چشم معجزه زندگی یکدیگر نگاه کنند...مهم است که صبح به صبح که چشم باز میکنی و او را کنار خودت میبینی ، لبخندی به پهنای صورت بزنی و بدانی که آنقدر عاشقش هستی که عیب هایش به چشمت نیاید و اورا همه خوبی ببینی و تمام و کمال پذیرفته باشی اش...عشق آنقدر پارامتر دارد که بخواهی درباره اش حرف بزنی در چند خط کوتاه نمیگنجد...اما عشق چیز پیچیده ای نمیشود اگر یارت یار باشد و حداقل های رابطه ات را بداند، تو را بلد باشد و طرفین رابطه با اشتیاق سعی در بهترشدنشان کنند و انگیزه ای مضاعف برای زندگی بگیرند...