نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۸۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

آدم است دیگر، یکهو به سرش میزند که یکی را متفاوت تر از بقیه ببیند، رفتارش، گفتارش و تمام شواهد با او همراهی میکنند و کم کم باورش میشود که یکی هست که فرق دارد، که هر رفتارش را همانطور که خودش دوست دارد توجیه و تفسیر کند، غرق شود چنان که غرق خیال بشود. قابی شیشه ای میکشد دور آن آدم که از بیرون شفاف است اما امان از آن روز که این شیشه با یک ضربه بشکند. آن وقت است که تازه میفهمد هیچکس با هیچکس متفاوت نیست، هیچکس نسبت به هیچکس برتری ندارد و اما تو هستی که از آدم ها هر آن چه که خودت دوست داری ببینی استخراج میکنی و قبولشان میکنی. گاهی یک صفت بد میبینی و توی ذوقت میخورد و همان را بهانه دوست نداشتنت میکنی و گاهی یک خوبی اندک تو را چنان جذب یک نفر میکند که تمام بدی هایش را هم حسن میبینی به عکس! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 August 15 ، 17:33
notenevis ...

عشق اگر عشق باشد زمان و مکان نمیشناسد

عشق اگر عشق باشد که دیگر دوری سرش نمی شود.

در دورترین نقطه جغرافیا هم که از یارت قرار گرفته باشی

 باز هم از دوست داشتن کم نمی شود.

مگر می شود کسی را دوست داشت اما ا ز دوریش دلتنگ نشد؟

 مگر می شود دلتنگ شده و رهایش کرد؟

مگر می شود کسی را دوست داشت و به غیر او نگاهی انداخت ؟

نمی شود جانم....امکانش نیست...

عشقی که عشق باشد ناگهان بروز نمی یابد ، در امتداد زمان ، به مرور پیدا می شود ،

 شعله می کشد از درون می سوزانتت اما دیگر روشنت که کرد خاموش نمی شوی

اما به مرور شعله ها تک به تک کم می شوند

اگر خاموش شدند دیگر اسمش عشق نیست ، هوس است ،

  دوست داشتن و عشق واقعی خاموش نمی شود ،

شعله هایش کم می شود ، شمعی می شود

که نورش گرمایش درونت را گرم نگاه می دارد

دیگر مثل گذشته نمی سوزانتت اما گرم نگهت می دارد ،

با گذشت زمان خاموش نمی شود ،

شعله ای همیشگی برای یک دوست داشتن مداوم و پایدار

غیر از این هر چه هست هوس است

عشق را بدنام نکنیم ،

 این ها همه اش دروغیست برای بدنام کردن عشق

در کوچه های دروغگویی و ریا ...

اما او فقط در کوچه های صداقت فرش میگستراند

 شعله اش روشن می شود و درونت را از برای همیشه روشن می کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 13:31
notenevis ...

به دنبال یک حس ماورایی
در فراسوی این کره خاکی در تونل زمانم
میخواهم در آن سوی آسمان 
درجایی که سرخی آسمان 
هنگام غروب وطلوع خورشید
به تاریکی و روشنی می گراید
خودم را پیدا کنم ...
آن جا که دیگر زمینی وجود ندارد 
و من رها از هر جسم خاکی 
خودم را در آغوش باد رها خواهم کرد 
و رختم را در هر جایی پهن خواهم کرد...
آن جا که دیگر همه رنگ ها 
رنگ زیبای یکرنگی شده است 
وکلاف سر در گم ذهن 
مغشوش من از هم گشاده شده است ...
آن جا که هر قلب نا آرامی 
را آرامش ابدی می دهند ...
آن جا که رنگین کمان 
هر روز به دیدارم می اید 
و آسمان آبی زیباترین رنگ دنیای میشود...
میخواهم یک احساس ماورایی را جست و جو کنم ...
آن جا که بر تابی از گیسوان زمان می نشینم 
و دیگر با الاکلنگ سرنوشت 
کاری نخواهم داشت ...
آن جا که چشم های نگرانم 
موج شادی را جایگزین 
موج تشویش می کنم...
آن جا که دریای بیکران هستیم 
دیگر هیچ تلاطمی نخواهد داشت
صاف...آرام...نیلگون
من میخواهم بال بگیرم...
دوبال که با ان بتوانم پرواز کنم و
فارغ از هر فکر وخیالی به یک 
احساس شیرین ماورایی دست یازم..


فاطمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 13:24
notenevis ...

این جملات  همیشه یه جوری آرومم کرده... جمله های  از خودم که تو ذهنم تکرارشون میکنم و ارومم میکنه

..

درخت هم که باشی فصل خزان را باید سرکنی تابهار برگ هایت سبزشود!خزان زندگیت رو باور نکن!روزی که بهارآید شگفت زده خواهی شد!


همیشه آخر داستان خوب خواهد بود اگر اکنون خوب نیست پس بدان هنوز اخر داستان نیست !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 12:43
notenevis ...

همین که معطل اعتقاد و اعتمادت نمانده بشی خودش یعنی کلی برد کرده‌ای. به گمانم نسلی باشیم که دقیقا شبیه همان جمله‌ای باشیم که مدت‌ها در فضای مجازی میچرخید که "نه به اعتقادمان اعتمادیست و نه به اعتمادمان اعتقادی." به گمانم آدم‌های قدیمی خوشبخت‌ترین آدم‌های روی زمین باشند، همان‌ها که اعتقاداتشان را باور داشتند، عمیق نمی‌شدند، همه چیز را به سوال نمی‌گرفتند. شاید به نوعی به جای بعضی رسومات مرسوم امروزی بهتر بود رسم این میشد که نیک رفتاری، نیک گفتاری، و نیک پنداری واقعا رسم ما ایرانی‌ها میشد.اینطور فکر کنم لااقل نسل بعدی در آرامش بهتری از نسل من باشند.

پ.ن: نظرات شخصی من برای خودم هست.باشد که شاید درست نباشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 12:42
notenevis ...

ماهی مرده همیشه در جهت آب حرکت میکند...
ماهی هم که باشی اگر بخواهی زنده بمانی باید گاهی بتوانی در خلاف جهت آب حرکت کنی ... 
باید حافظه کوتاه مدتت را فعال کنی و فراموش کردن را هم یاد بگیری...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 12:38
notenevis ...

داشتم با خودم فکر می‌کردم که چنددرصد از آدم‌های دور و برم با خودشان احساس راحتی می‌کنند، آنقدری که برایشان نظر هیچکس اهمیتی نداشته باشد، آنقدری که در رقابت‌های پولی و مالی که این روزها همه درگیرش شده‌اند نیوفتاده باشد؟ یا در این حدی که حتی خودشان را از قید و بند تیپ و قیافه و رضایت جامعه یا حتی نزدیکانشان رها شده باشند و رضایت و شادی خودشان اصل مانده باشد. داشتم فکر می‌کردم چنددرصد از ما آدم‌ها واقعا شادیم؟ خنده‌مان از ته دل و گریه‌مان هم شاید حتی از سر شوق باشد نه غمگین بودنمان! راستش عجیب است که میبینی گاهی تا کوچکترین اتفاقات زندگی خیلی از آدم‌ها را رضایت دیگران رقم میزند نه شخص، شاید که حتی انتخاب رشته تحصیلی و این غمگین ترین اتفاق ممکن شاید باشد که اگر یک روز یک جایی جلوی آن گرفته نشود، روز به روز به آمار افسرده‌های روی زمین افزوده بشود. 
همین است که مدت‌هاست سعیم بر آن است که حداقل در زندگی شخصی رضایت خودم را اولویت بدهم، لحظات را درک کنم و لذت بردن و شادی را بر هرچیز دیگری اولویت بدهم، شاید که مسیری که آخرش موفقیت محض باشد از دید دیگران لزوما آن مسیر دلخواه و شادی نباشد که رضایت خودت را دارد، پس مراقب باش گم نشوی میان تودرتوی خواسته های دیگران که مردم هرروز تو را جور دیگری میخواهند. همین smile emoticon

پ.ن: نظرات شخصی من لزوما درباره همه صدق نمیکنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 11:45
notenevis ...

خواب بودم، با اضطراب و استرس در حالی که خیس عرق شده بودم از خواب پریدم. حتی توان حرکت کردن نداشتم که بلند شوم آبی به سر و صورتم بزنم یا این که بخواهم حتی بطری آب کنار دستم را بردارم و کمی آب بخورم. فقط همین را یادم می آمد که در خواب با خودم نذر کردم که 6.6 درصد از حقوق ماه را به کودکان محک بدهم. تنها کاری که وقتی از خواب پریدم کردم این بود که حساب کنم که چقدر میشود و همان لحظه گوشی کنار دستم را بردارم و از اپلیکیشن تجارت بانک پرداخت کنم. کاری به خوابم نداشتم فقط خواستم دلم آرام بگیرد. اعتقادم آن است که هیچ کودکی نباید مریض بماند، تمام کودکان باید کودکی کنند، شاد باشند و صدای خنده ها شیطنتشان حس زندگی تزریق کند. در حد توانتان امتحان کنید. مطمئن هستم بعد از مدتی آرامشی بهتان میدهد که هم کودک درونتان حالش خوب بشود هم بالغ برونتان به آرامشی عمیق برسد.


پ.ن: شاید که آینده ازآن ما. شاید که روزی علت خوابای آشفته این روزام رو فهمیدم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 11:18
notenevis ...

کم کم به این نتیجه میرسی که نمیشود که پیش تمام آدم‌ها بلند بلند فکر کرد، نمیشود که با همه آدم‌ها خودت باشی، چرا که بیشتر آدم‌ها تصویر خوبی از تورا دوست دارند که به آن‌ها حسی را بدهد که مقبول تو هستند. واقع‌گرایانه‌ که نگاه کنی میبینی که همیشه "خودت بودن" تنها یک شعار دلنشین است که آدم‌ها از آن زیاد استفاده می‌کنند اما در واقعیت این نیست. بعضی آدم‌ها جنبه ندارند، زیادی که خودت باشی، به همان تصویرت پناه می‌برند و آن‌وقت است که تلاشت برای بیرون کشاندنشان از تصاویر تنها بیشتر فرو می‌بردشان. همین‌‌جاست که تفاوت دوست با رفیق با رهگذران زندگی مشخص می‌شود که پیش هرکدام چگونه‌ای!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 August 15 ، 22:33
notenevis ...

زندگی بر پایه عقل کامل، تحجره، بر پایه احساسات کامل، تمسخر و تصوره ولی بر پایه این دوتا با هم میشه تبحر! هرچی آدم متبحرتر باشه بالطبع موفق تره... واسه همینه که آدم گاهی معطل زندگی میشه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 August 15 ، 22:22
notenevis ...