نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

به گمانم از سخت‌ترین کارهای دنیا عاشق ماندن باشد. به معشوق که رسیدی، وصالت که حاصل شد، آن وقت است که نهال رابطه‌ات میوه داده‌است تازه، آن وقت است که فکر می‌کنی، تمام شد، رسیده‌ای، دیگر تلاش نمی‌کنی. حالا دیگر تمام آن تب و تاب در پیچ و خم گذر زمان خوابیده، شور و هیجان‌ها آتشش خاموش شده، همه چیز به همان حالت روتین و همیشگی درآمده. مثل آدمی که یک تغییر مهم در زندگیش رخ بدهد، آن اوایل گیج ویج است اما بالاخره وفق می‌دهد خودش را...درختی که میوه‌اش وصل شده است اما اگر مراقبت نشود، اگر حواست به آن نباشد میوه‌اش همان یک بار است، کم کم پژمرده می‌شود، باید حواست به ریشه‌اش باشد که نخشکد درون خاک، باید به برگ‌هایش توجه کرد تا خشک نشود، باید پاییز و بهارش را در کنار هم بردباری کرد. عاشق شدن چه آسان و اما عاشق ماندن چه سخت...یادمان باشد اگر روزی عاشق شدیم مراقب باشیم که عشقمان که به ساحل امن رساندیم آنقدر به آن عادت نکنیم که دیگر صدای امواج زیبا را نشنویم. مراقب طراوت وتازگی روابطمان تا همیشه باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 September 17 ، 21:46
notenevis ...

رفیق یعنی همانی که خودت را پیشش یک دور نقد میکنی، تخریب میکنی، از عیب‌های خودت می‌گویی، اما او باز هم تو را دوست دارد، میداند که گاهی هم حالت خوب نیست، میفهمد که گاهی دیوانه می‌شوی و هیچ خوبی خودت را نمی‌بینی، آن وقت همین‌وقت‌هاست که شروع میکند یک دور همراهی کردن با تو، خوب که خالی شدی، آن وقت از خوبی‌هایت می‌گوید، یادت می آورد روزهای خوب و بدی را که فکر می‌کردی آخر خط است. ان وقت است که حتی اگر کیلومترها دورتر از تو آن طرف کره خاکی هم نشسته باشد و از پشت کیبورد و مانیتور در حال حرف زدن با تو باشد، باز هم دلت میخواهد توانش را داشتی که توی صورتش داد بزنی که دیووووونه دوست دارم، مثل همیشه فقط خودتی که میفهمی چی میگم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 September 17 ، 21:45
notenevis ...

حرف ها در ذهن آدم ها گاه حک میشوند..حرف هاى خوب مى ماند تا آنقدر حس خوب ایجاد کند تا انرژى به تو بدهد و اما امان از حرف هاى تلخ، بخصوص همان ها که میخواهد تو را ناتوان نشان دهد، نیازمندى و احتیاجت را به رخت بکشد، آن وقت است که اگر آدم زرنگى باشى تمام خشمت را قدرت میکنى و چهارنعل براى اثبات خودت به خودت مى تازى... بعضى آدم ها کمبودها و عقده ها و ضعف هایشان در زندگى را با توسرى زدن به دیگران و ضعیف نشان دادنشان جبران میکنند و این تو هستى که براى زندگیت تصمیم میگیرى تا که ارباب زندگی خودت باشى و براى اثبات توانایى هایت به خودت محتاج هیچکس نشوى.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 September 17 ، 20:24
notenevis ...

میدانی؟ خوب است ته دلت قرص آدم هایی باشد که دوستشان داری، دوستت دارند و خوب تر آن است که آن ها عزیزترین های زندگیت باشند...خانواده ای که میدانی هیچ کدام از رفتارهایش نمایش نیست، شعر نیست، قصه نیست که بی چشم داشت همه جا دنبالت هستند و هرجا حس تنهایی کردی سایه به سایه همراهت هستند  وکمکت میکنند، حتی اگر تو به آن ها پشت کنی....خوب است داشتن خانواده، قیمتی ترین دارایی های زندگیت و تنها دارایی های باارزشت در زندگی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 September 17 ، 10:52
notenevis ...

یک روز با دخترم یاد خواهم داد که قوی و محکم بودن و به دیگران به چشم جنسیت نگاه نکردن به مفهوم انکار کردن احساساتت نیست که خلقت تو همراه با زیباترین جلوه حضور خداوند در روی زمین یعنی همین احساسات و عواطفت بوده است...روزی به او یاد خواهم داد که زندگی را احساس کند، در تک تک لحظه ها و ثانیه هایش، فارغ از غم ها و غصه ها و مشکلاتی که باید بر سر آن ها محکم بماند، نشکند و سعی کند آن ها را حل کند  وبا ترس هایش روبرو شود، باید با احساساتش هم احساس راحتی کند ...که اگر از کسی خوشش آمد، عاشقش شد هم بداند این احساسی که با اوست اصلا چیز بدی نیست که بخواهد انکارش کند، تنها باید مراقب آن باشد که اگر عاشق شد، خواست عاشقی کند، بداند تنهاییش را با که دارد قسمت میکند ... به او یاد خواهم داد تنهاییش ارزشمند است، همانقدری که اگر آدمی پیدا شد که قدرش را بداند او هم ارزش وقت گذراندن و عاشقی کردن دارد...یک روز به او یاد خواهم داد که با احساسات خودش راحت باشد و انکارش نکند که درونش پر بشود از اندوه و بغض ها  ودلخوری ها از خودش ودیگران

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 September 17 ، 10:48
notenevis ...

بازی کثیفیست در انتظار گذاشتن آدم هایی که یک روز چنان به آن ها القا کرده ای دوستشان داری که حال نبودنت هم باعث شده که دست و پایشان بسته شود..که هر تکانشان بخواهد سبب آن شود که پیش چشم وجدان خودشان خیانت کار جلوه داده شوند  وبا خودشان گمان کنند که بی وفایی کرده اند... وفاداری حدی دارد، که اگر از حدش بگذرد میشود حماقت...که اگر آنقدر وفادار ماندی به دیگری که به تنهایی خودت خیانت کردی و فرصت به دیگری ندادی تا به زندگیت آید، حماقت کرده ای...گاهی بعضی آدم ها را باید کنار گذاشت، نه به خاطر آن که دوستشان نداری، نه به خاطر آن که میخواهی به آن ها پشت کنی و بی وفایی، برای آن که آنقدری که تو به او وفادار مانده ای، او حتی به تنهایی خودش هم وفادار نمانده  واین آغاز جداییست که  مدت ها پیش باید آن را کلید میزدی...دست بنجبان و تا دیرتر نشده بندی را که تو را به دیگری وصل میکند که تو را نمیبند پاره کن و به اصول تنهایی خودت و آدم هایی که از ته دلشان تو را واقعا دوست دارند وفادار بمان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 September 17 ، 10:05
notenevis ...

آدمی به همه چیز عادت میکند بالاخره، به دوری ها، به نبودن ها، به هرچه که روزی داشت و دیگر ندارتش... یک روز، دو روز، چند روز، اصلا تو بگو چندسال، اما بالاخره یک روز کمرنگ میشود همه چیز به جز حس دلتنگیش که به آن نمیشود عادت کرد هربار یک جور غافلگیرت میکند. شاید هم که دلتنگی از آن دست احساساتی باشد که همیشه هیجانش یک جور عجیب و غریبی وابستگیت به بعضی آدم ها را یادآوری کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 September 17 ، 09:49
notenevis ...

برای من پاییز نمادیست از تنوع رنگ. رنگ هایی که علیرغم شاد بودنشان رنگ غم بر فصلشان میریزند. تمام غروب های پاییز برایم یک بوی غریب دلتنگی میدهد. همین تناقض هاست که به گمانم دیوانه میکند هر رهگذری را که در تنهایی صدای خش خش برگ های جدا شده از درخت را زیر پاهایش میشنود. اما این ها همه دلیل نمیشوند که تمام پاییزهای عمرت را علیرغم بوی دلتنگی هایش، طعم جدایی هایش،حجم تنهایی هایش، غربت غروب هایش و رنگ طبیعتش در انتظاری شیرین به سر نبرده باشی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 September 17 ، 09:48
notenevis ...

بعد از مدت ها شروع کرده ام به فیلم دیدن، از لاواستوری شروع کردم و بعد از شاید سال ها دوباره دیدمش...چیزی که به آن این روزها احتیاج داشتم..منبع عشقی که به من بفهماند عشق همچنان وجود دارد، زندگی جاریست  و باور کنم که هنوز هم مثل همان جودی ابوت ، مثل جنیفر فیلم لاور استوری شاد و سرخوشانه میتوانم عاشق باشم، زندگی کنم و از داشتن کوچکترین چیزها در زندگیم لذت ببرم...تا مدت ها سرزبانم بود حرف جنیفر آن قدیم تر ها که دیده بودمش که "عشق یعنی هیچ وقت کاری نکنی یا مجبور نباشی بگویی ببخشید!" . هفته پیش رگ خواب را دیدم  و اما من را راضی نگه نداشت، چرا که داستانی تکراری از عشق هایی را به نمایش می گذاشت و تحقیرهایی که در یک جامعه سکسیست مردسالار به دور از ذهن نبود...اما لاواستوری و جودی ابوت همیشه برای من منبعی از عشقیست که متصورش میشوم، عشقی خیالین، رویایی، فرازمینی که به خاطرش وفادار میشوی و درست شبیه پست قبلم به خاطرش پیامبر میشوی...این روزها که میگذرد برای فرار از استرس ها، فشارهای روانی که برسر مسایل مختلف غیرعاطفی و کاری و تحصیلی زندگیم روی دوشم افتاده نیاز به یک عشق دارم، یک منبع عاطفی ، آنچنان که بتوانم سرپا باشم...رو آورده ام به نوشتن مجدد، به نقاشی هایم و عکاسی کردن هایم تا بتوانم مثل همیشه تنهایی هایم را زیر بار فشارهای کاری و تحصیلی که این روزها بیشتر از همیشه سنگین شده است روی دوشم مدیریت کنم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 August 17 ، 21:21
notenevis ...

بعد از مدت ها دست به قلم میشوم ... نگاه میکنم از آخرین تاریخی که نوشته ام و با خودم فکر میکنم از کی دقیقا دیگر فرصتی برای نوشتن دست نداد یا آنقدر سرگرم کارهای شخصیم شدم که رها کردم هرچه از شبکه های مجازی بود را . فیسبوکم را که باز میکنم متروکه شده است، انگار دیگر کسی نمی نویسد .وبلاگستان هم سال هاست متروکه شده . انگار آن هایی که حال نوشتن را داشته باشند روز به روز در حال کم شدن باشند . نوشتن خوب است .نوشتن جان است و نقاشی و عکاسی و هر هنر دیگری در زندگی غذاییست که اگر روحت را با آن سیراب نکنی، حالت به نمیشود. سعی دارم باز در فیسبوک هم کمی بنویسم واگر فرصتی دست داد و مشغله های زندگی واقعیم اجازه داد در پیج ریزنویس هم فعالیتم را از سر بگیرم .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 August 17 ، 18:23
notenevis ...