نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۵۲ مطلب در آگوست ۲۰۱۷ ثبت شده است

آدمی که دیگر از تنهایی نمی ترسد، آدم شجاعی نیست...فقط تنها مدتی طولانی آنقدر تنها مانده است و با تنهایی اش سر وکله زده است که دیگر میدانی چطور با خودش کنار بیاید...بگذار تا جور دیگری بگویم، خودش را کوچه کوچه بلد شده است، تنهایی هایش را صبوری کرده، کلافگی هایش را حوصله کرده و چون سالی که میداند هر فصلش زیبایی خودش را دارد، حال میداند که تنهایی همه فصولش زیباست...خستگی هایش، کلافگی هایش را در کنار لذت بردنش گذاشته و حال میداند چطور باید خودش دل خودش را آرام کند...سخت است که آدمی به آن مرحله برسد که دیگر از تنها ماندن هم هراسی نداشته باشد...آن وقت است که حتی اگر کسی پیدا شود، که او را آنقدر خوب بلد باشد که کوچه کوچه همراهش شود، که به لحظه ها و ثانیه های حریم تنهاییش دست یابد و بداند چه کند تا تنهایی تک نفره او را دونفره اش کند، باید آنقدر صبوری کند تا بتوانند تنهاییشان را با هم شریک شوند...تنهایی شاید زیباترین داشته ایست برای کسی که میداند بالاخره روزی در جایی از زمان کسی را پیدا میکند که میشود همانی که باید و این اتفاق به زمان هیچ ارتباطی ندارد و من این روزها به همان جایی رسیده ام که آنقدر به گمانم به دید خودم آنقدر محکم شده ام در مسیر و آنقدر به تنهایی ایمانم کامل شده است که نه دیگر نه از تنهایی هراسی دارم و نه حسرتی به دلم مانده از آن که تنها بوده ام...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 August 17 ، 22:56
notenevis ...

گاه باید آدم ها را رها کرد به حال خودشان، زیادی به پروپایشان نپیچید، احوالشان را نپرسید و در حقشان مهرو محبتی نکرد...آن وقت است که میگذاری کمی آزاد و رها به حال خودشان باشند، کلافه شان نمیکنی و اجازه میدهی اندکی دلتنگت شوند...گاه پرسه زدن زیاد در زندگی کسی جز دور شدنش از تو ره به جایی نمیبرد...بگذار کمی رها باشد و حسی درونش ایجاد نشود که راه فراری ندارد که اگر ماند بدانی ماندگار است و اگر نماند حسرتی به دلت نباشد که محبت کردی و محبتی اما ندیدی اصلا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 09 August 17 ، 22:34
notenevis ...

مهم آن است که قبل از آن که با کسی رابطه ای داشته باشی، بدانی از زندگیت چه میخواهی، از سلامت روح و روانت مطمئن باشی، خودت را لایق محبت کردن و محبت دیدن بدانی و با نهایت احترام رفتار کردن را بلد باشی...مهم است که قبل از آن که کسی را درگیر زندگیت کنی، با خودت همه مسایل را حل کرده باشی، بدانی که میتوانی مستقل باشی، روحی، روانی، اقتصادی...مهم است که بتوانی بی آن که تمام عالم و آدم را سرزنش کنی و از همه چیز عیب جویی کنی، مثبت بنگری به همه چیز...بتوانی اعتماد کنی و اعتماد هدیه بدهی...عشق هدیه دهی و عشق هدیه بگیری...مهم است که بتوانی شگفت زده اش کنی، بلد شوی طرف مقابلت را، عزیزترین ها، دوستان و رفیقانش را بشناسی و آن ها را هم عزیز بشماری...مهم است که صادق باشی که کوچکترین دروغ میتواند نهال رابطه را از ریشه در آورد و از بینش ببرد...مهم است بدانی عشق از شناختی عمیق می آید که از هیجانات و حرارت های اول رابطه به دور است...مهم است بتوانی وقت عصبانیت زبانت، رفتارت را کنترل کنی تا کاری نکنی که گلت از دستت آنقدر برنجد که به تمام شدن همه چیز فکرش مدام مشغول باشد...مهم است که بدانی طرفین رابطه ربات نیستند که دو انسانی هستند که لایق عشق هم هستند...مهم است که بدانی حرارت عشق می خوابد اما اگر بخواهی عشقی ماندگار برایتان باقی بماند که تا آخر عمر می ماند باید وقت صرف کرد و وقت و وقت...باید حرف زد، ساعت ها ...ماه ها...سال ها ... عشق چیز عجیبیست...باید دانست که دونفری که عشق هم هستند آنقدر عشق برایشان مقدس است که حضر شده اند دست از تنهایی هم بکشند و به هم به  چشم معجزه زندگی یکدیگر نگاه کنند...مهم است که صبح به صبح که چشم باز میکنی و او را کنار خودت میبینی ، لبخندی به پهنای صورت بزنی و بدانی که آنقدر عاشقش هستی که عیب هایش به چشمت نیاید و اورا همه خوبی ببینی و تمام و کمال پذیرفته باشی اش...عشق آنقدر پارامتر دارد که بخواهی درباره اش حرف بزنی در چند خط کوتاه نمیگنجد...اما عشق چیز پیچیده ای نمیشود اگر یارت یار باشد و حداقل های رابطه ات را بداند، تو را بلد باشد و طرفین رابطه با اشتیاق سعی در بهترشدنشان کنند و انگیزه ای مضاعف برای زندگی بگیرند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 August 17 ، 20:27
notenevis ...

گاهی آدم ها به روی خودشان نمی آورند، گاهی آنقدر غمگین اند که نمیتوانند در چهره شان پنهان کنند، اما کسانی را در زندگی دارند که خطرشان آنقدر عزیز است که خودشان را شاد و خوشحال نشان می دهند، خودشان را بیخیال عالم نشان میدهند تا عزیزترین هایشان حالشان خوب بماند، تا کسی را نگران نکنند، تا کسی را ناراحت نکنند...این ها مهربان ترین هایند...راستش باید مراقبت کرد که بهای سنگین بابت تجارب زندگی پرداخت نکرد، باید مراقب روح  و روانت باشی که دچار تضادی نشود که پر از کینه و بغض شود، اما اگر کسی را دیدی که تجربه تلخی داشته، که روح  وروانش به هم ریخته، بگذار تا بداند که حسش را میفهمی، کنارش باش، آنقدری که بتواند لااقل با یک نفر احساس راحتی کند و مجبور نباشد تمام دردهایش را به خاطر بقیه پشت چهره مهربان و خندانش پنهان کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 August 17 ، 20:15
notenevis ...

آدم ها یکهو نمیروند، هیچ آدمی یکهو تصمیم به رفتن نمیگیرد، که قبل رفتن اتفاقات بسیاری می افتد که یکهو ناامیدش میکند، قصر آرزوها و آمال  وامیدش را ویران شده می بیند و می نشیند به جمع کردن چمدان خاطراتش...خاطره روی خاطره میگذارد، درست مثل لباسی که با خودش دل دل میکند به سفر ببرد یا نه ، اما این بار تفاوتش آن است که با خود فکر میکند که این سفر بی برگشت است و سعی میکند سبک سنگینی کند که از رفتن مطمئن باشد... این میان آدم ها گاهی تعلل میکنند، گاهی زیاد فرصت میدهند تا وزن خاطرات خوب آنقدری شود که به تلخی ها بیارزد که نرود، که بماند...اما آدمی که تصمیم گرفته از زندگیت برود، مدت هاست فرصت داده است، صبوری کرده، شاید هم  خودش را به آب و آتش زده که بماند، وفادار باشد، اما نتوانسته، و یکهو چمدانش را برداشته  وراهی شده از زندگیت...یادت باشد، اگر وقت خداحافظی با تو حرفی زد، اگر نگاهت کرد، اگر دست دوستی به سمتت دراز کرد و برایت بهترین ها را آرزو کرد، با تلخی جوابش را نده، خوب بدرقه اش کن، بگذار خاطرات خوبی که در ذهنش از تو هست خوب باقی بماند و تلخی ها را راحت تر فراموش کند...بگذار تا اگر روزی، جایی ، زمانی در آینده ای دور ونزدیک تو را دید، بتواند با تو روبرو شود و در صندوقچه دلش همان خداحافظی خوب، تمام تلخی ها را شسته باشد....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 August 17 ، 20:04
notenevis ...

میدانى؟ هررابطه اى از یک شناخت عمیق شروع نمیشود اما به یک شناخت عمیق میرسد که اگر دست آخر تناسبى در آن نباشد، طرفین کم مى آورند، نمیتوانند ادامه دهند... مهم است اگر حتى عاشق شده اى، خیالت راحت باشد که این عشق از شناختى آمده که هزار نفر دیگر هم بد او را به تو بگویند تو باز جلوى همه به او افتخار کنى... مهم است اگر کسى ادعاى عشق میکند طرف مقابلش را آنقدر خوب بشناسد که حتى اگر انتقادى داشت در خفاى دونفره شان، با زبانى نرم و عاشقانه مطرحش کند و نه آن که به دیگران منتقلش کند... مهم است که یک رابطه تو را ارتقا بدهد که از تو شخصیتى بهتر بسازد که ته دلش امن دوست داشتنیست که از شناخت کامل آمده است... 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 07 August 17 ، 22:18
notenevis ...

دلم میخواست یکى باشد که مرا کوچه کوچه بلد باشد، کسى که هرچقدر هم که من خودم را دست کم بگیرم، هرچقدر هم که گاهى از خودم خسته شوم و دیگر خودم را دوست نداشته باشم، باز هم فکر و ذکرش آن باشد که دوستم داشته باشد، که وقتى من بیش از اندازه فروتنى میکنم و به او بها میدهم هوا و هوس برش ندارد و باز هم برایش ارزشمند باشم... دلم میخواست یکى باشد که از بیرون کاخى زیبا نباشد و از درون حبابى که آنقدر توخالیست که عمرش برایم سر است...دلم میخواست یکى باشد که هرچه بیشتر ضعف هاى شخصیتم را ببیند بیشتر بخواهدم و از من دست نکشد، دلم میخواست یکى باشد که همراهم باشد، رفیق و همسفرم باشد، عشقم باشد... اما دروغ چرا بگویم؟ دلم میخواست... اما دیگر دلم نمیخواهد... یکى بیاید مرا قانع کند که کسى هست که آنقدر مرا بلد است که حتى راه شگفت زده کردن مرا هم بلد است تا از تنهاییم دست بکشم... یکى بیاید به من بفهماند ... من دیگر خسته شده ام ، خودم دلم هیچ نمیخواهد جز یک تنهایی عمیق تا آخر عمر...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 07 August 17 ، 05:55
notenevis ...

عشق واژه ایست که براى هرکس یک جور تعریف میشود، یکی عشقش را تنها همان نیمه گمشده تعبیر میکند و یکى عشق را در تک تک لحظه ها و ثانیه هاى عمرش حس میکند، وقتى درون لبخند مادرش عشق میبیند، در آغوش پدرش گم میشود، در حرف ها و درددل هاى دوستان و رفیقانش روح و روانش را تر وتازه میکند و وقتى با خواهر یا برادرش مشورت میکند و حرف هاى یواشکى به دور از چشم مادر و پدر میزند... اما عشق به مفهوم عامش، همان نیمه گمشده، یعنى همانى که اگر صدسال هم از عمر دوست داشتنت بگذرد باز هم درون دلت همان حس تر وتازه روزهاى اول آشنایى وجود داشته باشد، عشق یعنى همراهت باشد، رفیقت باشد، همسفر زندگیت باشد، یعنى همه اطرافیان بدانند که عاشقت هست، عاشقش هستى و دنیاى دیگران هم از انرژى مثبت عشقتان نورانى شود و پراز احساس خوب شود. عشق یعنى بداند چقدر دوستش دارى، بدانى چقدر دوستت دارد و آنقدر دلت امن بودنش باشد که بدانى مراقبت هست، به قول شازده کوچولو مسوولیت مراقبت از عشقش را پذیرد و مراقب گلش باشد... عشق یعنى بدانى همیشه همه چیز بر وفق مرادتان نیست، همیشه گلت شاد و خوشحال و بدون ترس و نگرانى نیست اما به او کمک کنى تا با ترس هایش روبرو شود، نگرانى هایش را کنار بگذارد و با لبى خندان تو را همراهى کند... عشق یعنى تم آنقدر خوب باشى که طرف مقابلت قانع شود تا دست از تمام تنهایى هایش که چون عشق مقدس است بکشد... عشق به مفهوم عامش شاید همه چیز زندگى نباشد اما بخش مهمیست که اگر با همسفرى پابه پاى خودت باشد به از نبودنش هست ... احساس میکنم خوشبخت ترین دختر عالم من باشم که با همه تنهایى هایم بهترین دوستان عالم، خانواده و خواهر و برادران دنیا را دارم که میتوانم در هر حالى روى آن ها حساب کنم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 August 17 ، 12:23
notenevis ...

آن جا که در زندگیت میفهمی که ظاهر زندگی هیچکس را با باطن زندگی خودت مقایسه نکنی، آن جا که دست از رقابت های ناسالم زندگیت بکشی، فرق نمیکند دیگر سن و سالت چقدر است، از همان سن میفهمی سختی ها، شکست های دیگران را به راحتی نمیتوان قضاوت کرد، نمیشود ترازوی برداشت و زندگی درونش گذاشت و وزن کرد موفقیت ها و شکست های دیگری را ... آن وقت است که میفهمی هر آدمی یک داستان زندگی دارد، منحصر بفرد، درست شبیه به اثر انگشت، آنقدر متفاوت از دیگری که حتی میتوان لحظه ها و زندگی دو انسانی که دوقلوی هم هستند را هم از هم متفاوت دانست...روزی که این واقعیات را فهمیدی، میفهمی که دردهای آدم ها نه قابل شمارش است و نه قابل وزن کردن که دربهترین حالتش شاید قابل فهم باشد برای همدلی کردن...روزی که هرلحظه خودت را با لحظه قبلی خودت سنجیدی، میفهمی که برای رسیدن به خواسته هایت دیگر به کسی آسیبی نزنی، از حقوق هیچکس نمیگذری به راحتی و به دل کسی سنگ نمیزنی...شاید این ها را وقتی تنها ده سال داری فهمیدی و شاید هم در جوانی و شاید هم در پیری...اما هرجا که فهمیدی همان روز زندگی برایت تغییر خواهد کرد...

 

پ.ن: خوشحالم از بچگی خالی از هرگونه حس حسادت و مقایسه بودم. این حس واقعا بهم آرامش داده توی زندگیم همیشه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 05 August 17 ، 20:16
notenevis ...

قدر خودت را که بدانی، مسیر زندگیت را محکم و قوی  وبا قدم های آهسته و پیوسته با اعتماد به خود و تکیه به توانمندی هایت پیش میروی، آنقدر که لایف استایلت در مسیر رودخانه به آدم هایی میرسد که همراه تواند، هم مسیرت هستند و با تو همفکری میکنند . اسمشان میشود آدم های مثبت زندگیت، رفیق و دوستان ارزشمندت...آن وقت است که قدر تنهاییت را بیشتر میدانی، تقدس عشق را عمیق تر لمس میکنی و درک میکنی و کم کم میفهمی که استانداردهای هرکسی در زندگی متفاوت است، آنقدر که اگر کسی در این مسیر از زندگیت کنار رفت، نه او بد است و نه تو مقصر، که از متفاوت بودنتان است...آن وقت صبورتر میشوی، بیشتر تلاش میکنی، و میدانی که برای همراهی آدمی با تو نیازی نیست آنقدر استانداردهایت را نادیده بگیری که خودت کوچک بشوی یا او را بزرگتر از حد خودش ببینی،. اینطور میفهمی که اگر عمیق چیزی را خواستی و نشد حتما نباید اتفاق می افتاده و  انعطاف پذیرتر میشوی و راحت با همه چیز کنار می آیی...تنها با خودت زیر لب زمزمه میکنی مهم آن است که وجدانم پیش خودم راحت باشد که برای خواسته هایم، آدم های زندگیم تلاش کردم وگرنه در این زندگی هیچ چیز از هیچکس بعید نیست و بسیاری از اتفاقات قابل پیش بینی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 05 August 17 ، 20:07
notenevis ...