دوست داشتن آدم ها شجاعت میخواهد، آن که آدم یکی را بیشتر از هر آدم دیگری روی زمین دوست داشته باشد، آنقدری که جسارتش را داشته باشد که میان یک عالم آدم فقط عشقش را به همان یکی بدهد، که بتواند بیانش کند، از احساسش حرف بزند مفهومی جز شجاعت و جسارت و قوی بودن و محکمی یک شخصیت ندارد. داشت برایم تعریف میکرد و میگفت:" فکر میکنم هیچکس چه الان و چه در آینده اندازه من دوستش ندارد و نه خواهد داشت." در دلم تحسینش میکردم، نه خواستم از کلیشه ها برایش دم بزنم و بگویم لیاقتت را نداشت، حیف تو و بلا بلا بلا. فقط توانستم نگاه تحسین برانگیزی به او کنم و احساسات جریحه دارش را اینطور تسکین بدهم که وقتی تو توانسته ای یکی که فرد اشتباه بود را اینطور دوست داشته باشی، تصورش را کن، آن یک نفر که آدم توست، همان یک نفری که همه چیزش با تو جور در می آید، پا در زندگیت بگذارد، آن وقت چه میشود، چقدر باید خوشبخت باشد آن یک نفری که صاحب حضور چنین شخصیت شجاع، جسور و محکمی در زندگیش بشود.