من آدم بیجنبه ای هستم. آدم سرسری گذشتن و همینطوری الکی رد کردن وعمیق نشدن نیستم! اینطور که اگر تصمیمی بگیرم و بخواهم سر مسالهای "وقت" و "انرژی" صرف کنم واقعا به معنای کلمه این کار را انجام میدهم. حتی هیچوقت درباره وقتی که صرف آدمهایی که برایم همانقدر وقت صرف نکردهاند، حسرتی نخوردهام چون خودم میدانستم که به خاطر دلم آن کار را کردم و نه خوشامد یا پیشامد یا هرچیز دیگری! حتی الان که سرکار میروم هم همینطور شدهام! همه اینها را گفتم که آخرش برسم به این نقطه که به نظرم بهترین، قشنگترین و ملموسترین رشته دنیا همین مهندسی برق قدرت هست! لامروتیست! هرچه ازش میدانم و میخوانم باز هم احساس عجز و ناتوانی و نادانی میکنم! بیجنبهای هم که من باشم چنان غرق کار و این رشته شدهام که دگر نتوانم نتوانم درباره رشته دیگری فکر کنم حتی.
پ.ن: عشق من به هنر، نقاشی، عکاسی، نوشتن با عشقم به رشتهتحصیلیم رو میذارم تو یه ترازو گاهی اینورش سنگینتره گاهی اونورش و اینم از عجایبه خلاصه :))