نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۹۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

گاهی آدم‌ها آنقدر به تلخی‌ها عادت کرده‌اند که هر تلخی را حقیقت می‌پندارند. گاهی انقدر شیرینی ندیدی که طعمش از ذهنت می‌رود. گاهی تنها باید باور کرد که حقیقت تلخ است اما هر تلخی حقیقت ندارد، گاهی هم حقیقت یک شیرینیست که همیشه منتظرش مانده‌بودی اگر ذاتت انسان امیدواری باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 August 15 ، 10:19
notenevis ...

ما آدم‌ها اغلب منطقی فکر می‌کنیم، منطقی حرف می‌زنیم اما امان از وقت‌هایی که ظرف احساس لبریز شود، آنقدر معادلات زندگی را می‌تواند به هم ریزد که کاملا غیرمنطقی رفتار کنیم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 22 August 15 ، 10:14
notenevis ...

همیشه فکر میکنم اگر ملاک ذهن انسان‌ها اینطور بود که زیبایی چهره انسان ها به خوش قلبی وپاک بودنشون بود چقدر زندگی راحت ودلپذیرتر می‌شد و یا شاید چقدر شرایط زندگی‌ها تغییر می‌کرد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 August 15 ، 10:05
notenevis ...

روزی به دخترم خواهم گفت:
اگر خواستی ازدواج کنی 
با مردی ازدواج کن 
که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ 
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ 
ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند، 
ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ 
ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺟُﮏ ﻫﺎ و ... صحبت می کنند؛
تو را ﺑﻪ؛ 
دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ، 
کوهنوردی،
ﺗﺌﺎﺗﺮ، 
ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ، 
ﻓﯿﻠﻢ ﺩﯾﺪﻥ، 
ﺷﻌﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ،
کافه ﺭﻓﺘﻦ ﻭ 
ﺷﺐ ﮔﺮﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻫﻮا،
سفرهای ﺑﯽ ﻫﻮﺍ،
ﺑﺎ:
ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯽ ﻭ 
ﻋﮑﺎﺳﯽ ﻭ 
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭ 
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﯽ ...
ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ زند.
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ " با تو بودن " ایمان ﺩاشته باشد 
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ 
ﻭ ﻫﺮ ﭘﺸﻪ ﯼ ﻧَﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ و ﺑﺮت ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺮ ندهد.
، 
ﻭ ﺑﻪ تو ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺭﻓﯿﻖ " ﺑﻮﺩﻥ بدهد ﻭ 
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ 
" ﺯﻥ " ﺑﻮﺩﻥ !!!
طوﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ 
ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ تان ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺷﺎﻥ ﺷود ...
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﯾﺪ زمان مناسبی رسیده،
که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند 
که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت 
که تو را فقط زن می داند و زن!!!

نویسنده: ؟؟؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 22 August 15 ، 04:42
notenevis ...

لب مرز بی تفاوتی و احساس ایستاده ای بی گذرنامه بی تفاوتی. مرحمت فرما پیش از گرفتن گذرنامه کمی درونت را در جستجوی اندکی آدمیت واکاوی کن که انسان بدون احساسش دارد خودش را به درک واصل میکند. شاید تصمیمت برای گرفتنش عوض شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 August 15 ، 22:18
notenevis ...

آدم ها بر اساس شخصیت و جایگاه اجتماعی که دارند، رفتارهای خاصی هم دارند. لااقل در ایران اینطور است که زندگی شخصی و کاری آدم ها با هم تلفیق شده! اینطوری که وقتی به جایگاهی دست پیدا میکنی دیگه به خودت اجازه بعضی کارها را حداقل در انظار عمومی نمیدهی! چرا!؟ چون در شان و شخصیت تو نیست و این خودش کلی تضاد است بین درون و بیرون آدم! به نظر من جامعه ای آدم های شادتری داره که زندگی شخصی و کاری عموم مردمش اونقدر تفکیک شده باشد که هرکسی احساس آزادی کند در عقاید و رفتارش لااقل در خارج از محیط کار، نه که همه مجبور به حفظ ظاهر باشند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 August 15 ، 21:55
notenevis ...

هیچ وقت کتابی که براتون خیلی عزیزه و مهمه رو به کسی امانت ندید چون ممکنه دیگه هیچ وقت برگردونده نشه بهتون و این از غم انگیز هم غم انگیزتره!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 August 15 ، 21:54
notenevis ...

یکی هم نشسته بود دم در ورودی خواجوی کرمانی سوت بلبلی هایش را گذاشته بود جلوش و هی امتحان میکرد تا یکی بالاخره خوشش آید و از او خرید کند. یکی هم ملت را سوار اسب میکرد و پول میگرفت. داشتم فکر میکردم مثلا از تو بپرسند شغلت چیست؟ بخواهی بگویی سوتی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 August 15 ، 21:52
notenevis ...

من آدم بی‌جنبه ای هستم. آدم سرسری گذشتن و همینطوری الکی رد کردن وعمیق نشدن نیستم! اینطور که اگر تصمیمی بگیرم و بخواهم سر مساله‌ای "وقت" و "انرژی" صرف کنم واقعا به معنای کلمه این کار را انجام میدهم. حتی هیچ‌وقت درباره وقتی که صرف آدم‌هایی که برایم همانقدر وقت صرف نکرده‌اند، حسرتی نخورده‌ام چون خودم میدانستم که به خاطر دلم آن کار را کردم و نه خوشامد یا پیشامد یا هرچیز دیگری! حتی الان که سرکار میروم هم همینطور شده‌ام! همه این‌ها را گفتم که آخرش برسم به این نقطه که به نظرم بهترین، قشنگ‌ترین و ملموس‌ترین رشته دنیا همین مهندسی برق قدرت هست! لامروتیست! هرچه ازش می‌دانم و می‌خوانم باز هم احساس عجز و ناتوانی و نادانی میکنم! بی‌جنبه‌ای هم که من باشم چنان غرق کار و این رشته شده‌ام که دگر نتوانم نتوانم درباره رشته دیگری فکر کنم حتی.


پ.ن: عشق من به هنر، نقاشی، عکاسی، نوشتن با عشقم به رشته‌تحصیلیم رو میذارم تو یه ترازو گاهی اینورش سنگین‌تره گاهی اونورش و اینم از عجایبه خلاصه :))

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 21 August 15 ، 11:01
notenevis ...

دیگران از درون آدم به راحتی میروند، اما بعضی هنرمندتر از آنند که از دل و جانت بروند. به قول سعدی جان "دیگران چون بروند از نظر از دل بروند. تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی." حکایت همین آدم جان هاست دقیقا. حال یکی بیاید برایم بشمارد و بگوید چرا این آدم های جان جانانی اینقدر تعدادشان کم باید باشد!؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 20 August 15 ، 20:30
notenevis ...