نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۳۷ مطلب در جولای ۲۰۱۶ ثبت شده است

شجاعت روبرو شدن با ترس های زندگی از اون دست شجاعتایی هست که دل نترسی میخواد. گاهی آدم تا دمِ رسیدن میره و فقط کافیه یه دست دراز کنه تا رویاشو بقاپه و دیگه رویا و خیال نباشه، اما این میون اینقدر ترسیده و اینقدر نتونسته با رویاش اول توی واقعیت روبرو بشه که ممکنه همونجا واسه همیشه از دستش بده...گاهی باید رویاهای بزرگتو به خودت یادآوری کنی و بابتشون وقت بذاری و بدونی اگه یه روز روبرو شدی باهاشون از دسشون ندی به راحتی....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 29 July 16 ، 05:48
notenevis ...

یکی هست که نقش حاضرِ همیشه غایب را دارد.  کاش کمتر نبود و کاش بیشتر بود... همانی که درست سروکله اش وقت هایی پیدا میشود که یا خیلی شادی یا غمگین و یا درست میان حجمی از سردرگمی و بلاتکلیفی نشسته ای و با خودت فکر میکنی یک فکر کم است و دوفکر کافی... یکی هست که آنقدر دور به نظر میرسد گاهی که بودنش در نزدیک ترین زمان ممکن در ذهنت تصورشدنی نیست... همه آدم های تنها این یکی را کم دارند، کاش بیشتر بود، کاش اینقدر زیاد نبودش نبود...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 26 July 16 ، 15:32
notenevis ...

خیلی میخواهد آدم صبوری باشی که سر نروی، که اگر سررفتی از ظرف احساس، صبر و حوصله و روان خودت باشد و ظرف قرار یکی دیگر را پرنکنی و بی قرارش کنی... گاهی با خودم فکر میکنم دنیا پراست از بعضی ما آدم هایی که به خیال و گمان خودمان صبورترین آدم های روی زمین هستیم در حالی که گاهی چنان از ظرف تحمل خودمان سر می رویم که به دیگری هم رحم نمیکنیم تا در بی حوصله شدنمان سهیم شود... هرچه فکرش را میکنم باز هم میبینم خیلی میخواهد بی توقع، افتاده، صبور و بزرگ منش باشی که بتوانی سر نروی....

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 26 July 16 ، 15:20
notenevis ...

حتی اگر دورترین و بیزارترین هم که باشی از انسان ها بالاخره یک جا میفهمی معاشرت کردن با آدم ها تنها راه حل ممکن برای ادامه زندگیت است و تازه اینجاست که میفهمی معاشرت به شرط ناباوریست که باعث میشود به آدم ها خوشبین باشی، دوستشان داشته باشی و در حوالی احساس، زندگی و دوست داشتنشان قدم برداری اما یادت بماند که آدم ها بیشترشان رفتارشان با کلامشان تناقض دارد و کم هستند آدم هایی که آنقدر خالص است رفتار و کلامشان که باور کردنشان کار پیچیده و سختی نباشد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 25 July 16 ، 15:23
notenevis ...

نقاشی هام بهانه ای  هستن برام واسه زندگی. یادمه یه بار که داشتم روی یکی از نقاشیام کار میکردم شب خواب میدیدم که یکی داره دست میکشه رو رنگای نقاشیم، سراسیمه از خواب پریدم و اول نقاشیمو چک کردم یه وقت رنگاش قاطی نشده باشه... هروقت توی زندگیم کم میارم و احساس خیلی خستگی زیادی میکنم،  فکر کردن به دنیای رنگ ها و پناه بردن به شادی که نقاشی، شعر و ادبیات و یا حتی عکسای قشنگ بهم تزریق میکنن  باعث میشه یه کم از زندگی روتین فاصله بگیرم و به این نتیجه برسم که نه من آدم روزمرگی کردن هستم و نه این خستگی میتونه تو وجود من رخنه کرده باشه که امیدواری رو از من بگیره و باعث میشه بازم قوی  و محکم بلند بشم رو پاهام محکم بایستم و یادم بیاد که هنوزم همون آدم معتاد به امیدواری، پرانرژی و شادی هستم که میتونم مقابل زندگی قد علم کنم و سختیاشو به جون بخرم و پیروز ازش بیرون بیام.ه گاهی با خودم میگم اگر من نتونم پس کی میتونه!؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 24 July 16 ، 19:24
notenevis ...

بعضی حس های آدمی تا وقتی بیان نشن قشنگن، تا وقتی که فقط در قاب نگاه و رفتار میگنجن، تا وقتی که میدونی گفتنش باعث نمیشه اون ابهتی که ازش توی ذهنت ساخته بودی خراب نشه. یه حسایی وقتی گفته میشن دقیقا احساسی رو منتقل میکنن که ممکن هست مثل تیغ بشینه به قلب یه نفر. حس های گذرایی که شاید مقطعی باشن، شاید بتونی با یه لیوان آب خوردن و یه کم نفس عمیق کشیدن ازشون عبور کنی و دهنت رو باز نکنی بی موقع، یا حتی از اونوری بعضی حسای مثبتی که اگه کار به اقرارشون برسه دیگه قشنگ نیست، مث محبتی که بی دلیل و بی توقع نثار آدما میکنی که اگه به زبون آورده باشن دیگه قشنگ نمیشن، اسمشون میشه منت... به هرحال نمیدونم چرا اینا رو میگم اما میدونم اینو که توی زندگی هرروز به تعداد زیادی داره روز به روز به سکوتام و صبوریام آیتم اضافه میشه و نمیدونم از اساس این خوبه یا بد! 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 24 July 16 ، 19:11
notenevis ...

گاهی باید به خودت فرصت بدهی، فرصت نفس کشیدن، فرصت رهایی، فرصت رها کردن و رها بودن... یاد بگیری بحران های زندگیت را ببینی، کمتر غرغرکنی و تمام روش هایی که در ذهنت گمان میکنی ممکن است راه حل باشد را یکی یکی سر فرصت بررسی کنی و بحران را به یک فرصت شیرین تبدیل کنی...اصلا میدانی؟ زندگی بی جنجال و چالش نمیشود...گاهی باید بلد باشی خودت را به چالش بکشی، برسر مشکلاتی که هست بجنگی و آن وقت اگر بی فایده بود، اگر تسکین نیافتی ، زانوی غمت را بغل بگیری، برای مدت کوتاهی کرکره را پایین بدهی و با خودت فکر کنی اصلا دنیا به آخر رسیده، کمی عزاداری کنی و بعد دوباره بلند شوی و شروع کنی...گاهی در زندگی باید به خودت فرصت خطا کردن بدهیریال فرصت خطا رفتن، اشتباه کردن، چرا که تو هم یک انسانی درست مثل بقیه انسان هایی که هیچ کدامشان کامل نیستند...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 23 July 16 ، 17:07
notenevis ...

میدانی؟ عمق رابطه ها را میزان ارتباط داشتن آدم ها با هم مشخص نمیکند...مدت زمان با هم بودنشان هم مشخص نمیکند...اصلا عمق رابطه را حتی میزان صمیمیت فیزیکی یا حتی ظاهری که دیگران می‌بینندش هم مشخص نمیکند، عمق رابطه را تنها و تنها  وتنها میزان درگیر شدن ذهن آدم ها نسبت به هم، کشش روحی و همخوانی روحشان با هم است که مشخص میکند...آن جا که در ذهن هم زندگی میکنند، روحشان با هم انطباق دارد و آنقدر کشش دارند به هم که انگار یکی باشد دل و دینشان ... آن وقت است که بودن یا نبودنشان با هم دیگر مهم نیست، جنس رابطه هم مهم نیست...دوستی، عشق ، رفاقت ، خانواده ..بازی با لغات است بقیه اش هرچه هست و نیست...به همین دلیل هم هست که آدم هایی که درگیر هم هستند  وعمق رابطه شان زیاد است اگر درگیر عاطفی هم بشوند، اگر عاشق هم بشوند  وبعد نشود که نشود که نشود، آدم های خطرناک خاطره بازی هستند که ممکن است سال ها طول بکشد تا ذهنشان از درگیری در بیاید، زیرا میفهمند میشود عمیق بود، جدا شد اما نمرد و افسرده نشد و شاد ماند و این خطرناک ترین یافته هرانسانی از یک رابطه انسانیست...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 23 July 16 ، 16:59
notenevis ...

همه چیز خوب پیش میرود تا آن جا که ترس می افتد به دلت که نکند... آن وقت است که همین نکند گفتن ها میشود بلای جانت  وهمان جا قائله را باخته ای و باید قید هرچه هست و نیست را بزنی و رها کنی...ترسی که یکهو به سراغ آدم می آید بیخود و بی جهت نیست، علتی دارد که پیش از اتفاقش در وجودت احساسش کرده ای و این یعنی آغاز از دست دادن ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 July 16 ، 16:53
notenevis ...

آدم است دیگر، در جاده زندگی گه گاه از مسیر منحرف میشود، اصلا آدرس گم میکند، میرسد به یک روستای دورافتاده میان بیابان بی آب  وعلف...تازه آن جاست که خستگی راه آمده به تنش می ماند و تاول پاهایش تازه خودش را نشان میدهد...آنقدری که تشنگی عذابش میدهد  وگرسنگی امانش را بریده دیگر گم کردن آدرس به چشمش نمی آید...تنها دنبال راه نجات است،  وبرنده همان کسیست که در اوج مشکلات، همان وقتی که آدرس گم کرده و به جاده خاکی زده است هم بتواند نفس عمیقی بکشد، درونش را آرام کند  ومحکم روی پای خودش همچنان قوی، استوار، محکم بماند و نگذارد هیچ چیز او را از رسیدن منع کند...اینطور حتی یک مسیر انحرافی هم میشود یک چاشنی برای بالا بردن هیجان سفر، اصلا چالشی برای ثابت کردن قوی بودنت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 July 16 ، 16:47
notenevis ...