نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سکوت» ثبت شده است

آن روزی که با این باور برسی که سکوت در قبال آدم ها چه عظمت سهمناکیست و ایمان آوری که گاهی گرفتن خودت از آدم ها اگر ویرانی هم به بار نیاورد اما چطور به آرامشت می‌رساند آن وقت است که خیلی راحت رها میکنی، راحت تر می بخشی و ساده از کنار هر مساله ای که تو را رنجانیده هم میگذری و هم گذشت میکنی و اینطور آرامش درونیت را تضمین میکنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 July 15 ، 21:47
notenevis ...

جایی در فیلم من مادرهستم فرهاد اصلانی به همسرش می‌گوید:"ناهید اینقدراز زندگی خصوصیمون با این و اون حرف نزن، اونا اون طوری که تو میگی نمیشنون، اون طوری که میخوان میشنون." حکایت ما آدم هاست... حکایت تلخیست که بعضی آدم ها از رفتار دیگران فقط همان چیزی را که دلشان میخواهد برداشت کنند، میبینند، از حرف هایت همانقدری که بتوانند از آن بعدترها استفاده کنند استنباط میکنند. آدم ها همه از ظن خودشان یارت میشوند و اما چه عظمتی است سکوت و نگاهداری هرچه راز و حرفست در قلبت به جای برملا کردن هر آن چه در دلت هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 July 15 ، 18:47
notenevis ...

به طور مصرانه ای اعتقاد دارم که تمام روابط دنیا از هرنوعی که باشند با سکوت در وقت حرف زدن است که نابود میشوند، با درک نکردن و نفهمیدن هم، همانجایی که یکی حرف میزند، یکی در سکوتش شروع به حدس وگمان میکند درباره آن چه که گفته شد ونشد و دیگری از سوءتفاهم بیخبر مانده و بی آن که سوالی مطرح بشود، جواب ها در دل باقی ماند و رنجی در آینده ای نه چندان دورش زاده بشود. همین که آدم بلد باشد از احساساتش در لحظه سخن گوید، سوال بپرسد، حرف هایش را بزند و ارتباط برقرار کند حتی اگر به نتیجه خاصی هم نرسد لااقل دلش آرام است که حرفی زده شد، درددلی کرد و اما نشد، درک نکرد، اصلا زبانش را نفهمید و اگر خواست دور بشود، تمام بشود همه چیز ته دلش غنج نمیرود که کاش بیشتر مانده بود و تلاش کرده بود.همین است که میگویم برای روابطتان ارزش قایل باشید، وقت بگذارید، بر سرش حرف ها بزنید، سرسری نگیرید، حتی ریزترین حرف هایتان را ریزریز بیان کنید و از ترس تنها شدن به تنهایی در روابط پناه نبرید.همین
پ.ن:جواب کامنت و ایمیل ها رو در اسرع وقت میدم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 03 July 15 ، 19:59
notenevis ...

تا یک جایی دلت می‌خواهد آدم‌های زندگیت هم مثل تو فکر کنند، عزیزترین‌هایت همانقدری که تو در جزییات دقیق می‌شوی، دقیق بشوند، اصلا هم‌فکرت باشند، تا به آنجا که فکرت را بخوانند. اما آدمی از یک جایی به بعد افکارش را هم خاص خودش می‌داند، لزومی نمی‌بیند همه را با خود موافق بداند، حتی می‌داند که نزدیک‌ترین‌ها به او هم نظرات خاص خودشان را دارند، آن وقت از یک جایی به بعد هرچه نظر هست و نیست را با گوش جان می‌شنود و اما سکوت می‌کند، تایید می‌کند، میداند که موافقش نیست، اما می‌داند که به تعداد تمام آدم‌های روی زمین نظرات متفاوت هم وجود دارد و لزومی ندارد همه مثل هم فکر کنند.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ 30 June 15 ، 06:31
notenevis ...