نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرنوشت» ثبت شده است

عشقت درست شبیه بارانیست

که اولْ بار بر سر کویری خشک

و بی آب و علف بزند، چنان که

از معجزه اش از دل کویر هم

علف سر در آورد... 

عشقت طراوتیست در قلبم،

چنان که از شبنمش تمام وجودم

پر از تازگی شده است...

عشقت درست شبیه لطافت هوا

بعد از اولین باران بهاریست...

عشقت همه باران رحمت است، 

بر سرم ببار...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ 14 November 16 ، 10:09
notenevis ...


هر چه دل دادمت و هر چه به من دل دادی

قبلِ راهی شدنم در چمدان جا دادی


چمدان رفت و چه خوبست خودم جا ماندم

نیستی مساله این نیست که تنها ماندم


کاش در راسِ همین ساعتِ سرگردانی

ورقِ واقعه را یکسره برگردانی


سهمگین است نهنگی به بیابان برسد

دشت را گم کند آهو به خیابان برسد


مثل اینست که در خواب منی اما حیف

وقت بوسیدنت این خواب به پایان برسد


شهر را پرسه زدن بی تو برایم سخت است

چه کسی بعد من از بودنِ تو خوشبخت است ؟


تا که بیرون بزند زاویه ی دلتنگی

مثنوی خون به دلم کرد مگر از سنگی ؟


سد شدی کوه شدی سخره نوردم کردی

عشق ورزیدم و خندیدی و طردم کردی


آنسوی فاجعه پیداست تو می مانی و من

حلقه ی گمشده اینجاست تو می مانی و من


سرِ راهش بنشینی و کمین بگذاری

گرگ باشی و سرت را به زمین بگذاری


عاقبت می رمد و می رود این تقدیر است

اسب_وحشی صفتی را که تو زین بگذاری


باز رگ می زند این جمله ی برگرد به من

شاهرگ می زند این جمله ی برگرد به من


فصل انگوری و من عاشق تاکستانم

از تنم دوری و تب دارم و تابستانم


یک نفر نیست بگوید که بمان حرف بزن

بس کن این مرثیه را شعر نخوان حرف بزن


شعر یعنی که ببین اینهمه دلتنگ شدم

تو بغل باز کنی فاتحِ این جنگ شدم


جنگ یک واژه ی تحمیلی و تمثیلی بود

بی تو هر روز نه هر ثانیه یک سیلی بود


دوستت دارم و این قافیه تکراری شد

شعر هم بعد تو مصداق خود آزاری شد


مثل تریاک که یک روز شقایق بودست

هر که شاعر شده شاید کمی عاشق بودست


بگذارید کمی حرف دلم را بزنم

کف کند سر برود شقشقه ای از دهنم


بگذارید تسلای خودم باشم و بس

شاعر ساده ی سودای خودم باشم و بس


چشم را پنجره را حنجره را می بندم

((من از آن روز که در بند توام )) خرسندم


#ساقی_سلیمانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 10 July 16 ، 17:20
notenevis ...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می‌خورم

عمـری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می‌کنم: باشد برای روز مبادا
اما
در صفحه‌های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می‌داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا 
باشد

وقتی تو نیستی
نه هست‌های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها

هر روز بی‌تو
روز مباداست
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 May 16 ، 12:12
notenevis ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍﺯﯾﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﻠﺒﯽ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ،

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﻓﺼﻠﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺎﺭ،

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﺭ

ﺷﺎﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﺩ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﻬﺎﺭ

ﻓﺎﻃﻤﻪ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 August 15 ، 20:37
notenevis ...

به دنبال یک حس ماورایی
در فراسوی این کره خاکی در تونل زمانم
میخواهم در آن سوی آسمان 
درجایی که سرخی آسمان 
هنگام غروب وطلوع خورشید
به تاریکی و روشنی می گراید
خودم را پیدا کنم ...
آن جا که دیگر زمینی وجود ندارد 
و من رها از هر جسم خاکی 
خودم را در آغوش باد رها خواهم کرد 
و رختم را در هر جایی پهن خواهم کرد...
آن جا که دیگر همه رنگ ها 
رنگ زیبای یکرنگی شده است 
وکلاف سر در گم ذهن 
مغشوش من از هم گشاده شده است ...
آن جا که هر قلب نا آرامی 
را آرامش ابدی می دهند ...
آن جا که رنگین کمان 
هر روز به دیدارم می اید 
و آسمان آبی زیباترین رنگ دنیای میشود...
میخواهم یک احساس ماورایی را جست و جو کنم ...
آن جا که بر تابی از گیسوان زمان می نشینم 
و دیگر با الاکلنگ سرنوشت 
کاری نخواهم داشت ...
آن جا که چشم های نگرانم 
موج شادی را جایگزین 
موج تشویش می کنم...
آن جا که دریای بیکران هستیم 
دیگر هیچ تلاطمی نخواهد داشت
صاف...آرام...نیلگون
من میخواهم بال بگیرم...
دوبال که با ان بتوانم پرواز کنم و
فارغ از هر فکر وخیالی به یک 
احساس شیرین ماورایی دست یازم..


فاطمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 13:24
notenevis ...

آن به که در این زمانه کم گیری دوست 
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست 
آنکس که به جمگی ترا تکیه بر اوست 
چون چشم خرد باز کنی دشمنت اوست

خیام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 August 15 ، 22:34
notenevis ...

تو از غمنومه سر ریزی من از خونِ قناری ها
به مسلخ میکشن پاتو به جرم سر به داری ها
به جرم سر به داری ها

به آواز ِ قناری های مسلخ دیده مومن باش
زمین از غیر ممکن ها پُره اما تو ممکن باش
اما تو ممکن باش

منو تو.. آبروی مونده ی باغیمو بار آور
منو تو.. باغ ِ آفت دیده ایم اما بهار آور
چنان از.. نا امیدی های هم امید می سازیم
که از یک.. شمع باور مُرده صد خورشید می سازیم

اگرچه خسته ای از حمل ِ این بغض های طولانی
حریم امن ِ موندن باش ای یار ِ دبستانی
اگرچه بغض ِ ابرای سِمِج سختو نفس گیره
بیا اشکاتو نذر ِ شونه ی من کن، نگو دیره
نگو دیره

منو تو.. آبروی مونده ی باغیمو بار آور
منو تو.. باغ ِ آفت دیده ایم اما بهار آور
چنان از.. نا امیدی های هم امید می سازیم
که از یک.. شمع باور مُرده صد خورشید می سازیم

ترانه سرا : علی اکبر یاغی تبار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 August 15 ، 07:26
notenevis ...

ﻇﻬﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺳﺎﻳﻪ ﻫﺎ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ، ﻛﻪ ﭼﻪ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ.

ﺳﺎﻳﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﻲ ﻟﻚ،

ﮔﻮﺷﻪ ﻳﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﭘﺎﻙ،

ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ! ﺟﺎﻱ ﺑﺎﺯﻱ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﺳﺖ.

ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﺎﻟﻲ ﻧﻴﺴﺖ:

ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺴﺖ، ﺳﻴﺐ ﻫﺴﺖ، ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻫﺴﺖ.

ﺁﺭﻱ

ﺗﺎ ﺷﻘﺎﻳﻖ ﻫﺴﺖ، ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺮﺩ.

ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺳﺖ، ﻣﺜﻞ ﻳﻚ ﺑﻴﺸﻪ ﻧﻮﺭ،

ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ 

ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻲ ﺗﺎﺑﻢ، ﻛﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ

ﺑﺪﻭﻡ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺩﺷﺖ، ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺮ ﻛﻮﻩ.

ﺩﻭﺭﻫﺎ ﺁﻭﺍﻳﻲ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﺪ. »


سهراب سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 09 August 15 ، 12:37
notenevis ...

دوباره شب که میرسد، پر از ستاره میشوم
دوباره واژه های خیس، پر از ترانه میشوم
دوباره باد میبرد،مرا 
به لانه ی فرشتگان 
میان ابرهای بی کسی و لخته لخته آسمان
دوباره ماه میشوم، دوباره باغ میشوم
مهتاب اگر نشد، نشد!
خودم چراغ میشوم...
محمد صالح علاء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 August 15 ، 18:56
notenevis ...

دانی که حروف عشق را معنی چیست ؟

عین عابد و شین شاکر و قافست قانع


مولانا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 August 15 ، 18:53
notenevis ...