نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عزیزترین» ثبت شده است

از آن وقت هایی که رضایت را در چشم عزیزترین هایت،  پدر و مادر میبینی، در تعاریفشان یکهو ناغافل از تو تمجید میکنند، یک شادی می نشیند زیر پوستت، هلال ماهی روی لبانت می نشیند و چشمانت برقی میزند که رسالتت را انجام داده ای و شاید که توانسته باشی اندکی از زحماتشان را نیمچه پاسخی دادده باشی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 July 15 ، 19:05
notenevis ...

تا یک جایی دلت می‌خواهد آدم‌های زندگیت هم مثل تو فکر کنند، عزیزترین‌هایت همانقدری که تو در جزییات دقیق می‌شوی، دقیق بشوند، اصلا هم‌فکرت باشند، تا به آنجا که فکرت را بخوانند. اما آدمی از یک جایی به بعد افکارش را هم خاص خودش می‌داند، لزومی نمی‌بیند همه را با خود موافق بداند، حتی می‌داند که نزدیک‌ترین‌ها به او هم نظرات خاص خودشان را دارند، آن وقت از یک جایی به بعد هرچه نظر هست و نیست را با گوش جان می‌شنود و اما سکوت می‌کند، تایید می‌کند، میداند که موافقش نیست، اما می‌داند که به تعداد تمام آدم‌های روی زمین نظرات متفاوت هم وجود دارد و لزومی ندارد همه مثل هم فکر کنند.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ 30 June 15 ، 06:31
notenevis ...

گاهی با خودت فکر می‌کنی که نگذاری هیچ آدمی، هیچ رفیقی، یا حتی عزیزترینی بداند که چقدر دوستشان داری، از همان گاه‌هایی که این سوال برایت پیش می‌آید که آدم‌هایی که در قلبت از جایگاه ویژه برخوردارند، چقدر دوستت دارند؟ که کاش ندانند دوستشان داری، که کاش دور بشوی ازشان تا از آن‌ها آزمون دوری بگیری...گاهی هم دلت می‌خواهد خودت را برداری بروی در غارت، همان‌جا مدتی بمانی و آن وقت ببینی چه کسانی برای بیرون آوردنت تلاششان را می‌کنند، که اصلا کدامشان اولین نفر نامت را صدا می‌زند و سراغی از تو می‌گیرد...بعضی وقت‌ها هم آدم با خودش حساب و کتاب می‌کند، چرتکه می‌اندازد که نکند در زندگی ان‌هایی که برایش عزیزند، تکراری شود، زیادی شود، که دوست داشته بشود، که گرفتار احساسات متناقض نشود...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 June 15 ، 20:36
notenevis ...