نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معتاد» ثبت شده است

گاهی آدمی فکر میکند مسیری را انتخاب کرده که اشتباه بوده و مقصر اصلیش خودش بوده.تا زمانی هم که خودت را نبخشی هیچ اتفاقی پیش نخواهد آمد...اما آدم ها همه برای گرفتن انتقام از زندگیشان یک راه را انتخاب میکنند، یکی به آدم های دیگر معتاد میشود و از آن ها کمک میگیرد، گاهی خودش را از دایره زندگی میکشد بیرون و خودش را زندانی غم میکند، گاهی هم بلند میشود راه می افتد و محکم تر از قبل مسیر دیگری را شروع میکند، اما بدترینش آن است که خودش یا دیگری را قربانی انتقامش از زندگی کند. جایی خواندم که " ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﻧﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻧﻪ ﻗﻬﺮ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ! ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻗﯿﺪ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ... ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺷﺎﻥ ... ﺑﺮﻋﮑﺲ ﺷﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !  " و همین است که گاهی هم آدم همان ماهی میشود که نه قهر میکند و نه اعتراض و تمام مسیر را تا خودکشی پیش میرود و برمیگردد...امان از آن روزی که آدمی برای انتقام از زندگیش مسیر اشتباه دیگری را شروع کند و بمیرد...مرده تر از مرده میشود بدون آن که جسمش را کشته باشد...روحش ، روانش را میدهد در ازای هیچ و هیچ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 21 April 16 ، 20:23
notenevis ...

دوست داشتن درست مثل نانیست که از تنور در آمده، تا داغ و تازه است لذت بخش است، دوست داشتن درست مثل آش رشته داغ در زیر اولین باران زمستانی در هوای سرد است، که اگر سرد شده باشد، که اگر از تب و تاب افتد دیگر بیانش بی فایده است... دوست داشتن را اگر به وقتش ابراز نکرد، اگر از تب و تاب افتاد، باز گفتنش یک بی تفاوتی را متفاوت نمیکند. انکارناپذیر است که همه آدم های این کره خاکی به دوست داشتن معتادند که اگر نبودند این همه "عشق" در این دنیا زاده نمیشد... راستش از مرگ دوست داشتن ها و عشق میترسم، از روزی که آدم ها از ترس پس زده شدن، از ترس تنها شدن ها به هم نگویند که چقدر همدیگر را دوست دارند، که دوست داشتنشان از تب وتاب افتد، که روزی هیچ عاشقی دست آن معشوقی که باید در دستانش نباشد میترسم...من از ناگهانی دیر شدن ها میترسم، از این همه بی تفاوتی و بی احساسی میترسم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 June 15 ، 21:42
notenevis ...