نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ناراحتی» ثبت شده است

به گمانم همه آدم ها باید یک دوست در زندگیشان داشته باشند که وقتی کلاف

سردرگم ذهنشان کور شد کمکت کنند تا گره آن کورتر که نشود هیچ بلکه ذهنت را

خلاص کنند از هرچه ناراحتیست. خوشبختی یعنی همین که دوستی داشته باشی

که به تو یادآوری کند که گاهی هم در زندگی نباید سر تصمیماتت آنقدر معطل کنی

که یادت برود اصلا باید سر این چندراهی که پیش پایت بود یکی را انتخاب میکردی،

که آنقدر خودت را گیج کرده باشی که درجا بزنی بی آن که هیچ کار خاصی کنی...

گاهی آنقدر در ذهنت کار پشت کار ردیف میکنی که فقط در لحظه میدانی سرت

شلوغ است بی آن که هیچ کار خاصی کنی، در حالی که باید راه افتاد، ترس ها را

کنار گذاشت و از یک جایی شروع کرد و حالت را به هیچ قیمتی به آینده وانگذاشت.

اصلا یک وقت هایی باید از زندگی همینقدر بدانی که کیفیت خوشحالی آدمی به

هیچ و دقیقا هیچ چیزی جز درون خود آدمی بستگی ندارد، که کیفیت حال آدمیست

که آینده خوبی را برایش به ارمغان می آورد. همین است که روزی یادم است که

دوستی میگفت لایف استایلت را که درست کنی خودبه خود همه چیز نظم خودش

را پیدا میکند. به گمانم همه آدم ها یک دوست نیاز دارند که تورا آنقدر خوب وعمیق

بشناسند که ذهنت با حرف زدن با آن ها حتی از کیلومترها دورتر ازشان منظم ترین

شکل ممکن بشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 August 15 ، 18:09
notenevis ...

خبر هایی هست که منتظر شنیدنشان هستی، حرف هایی که دلت پر میکشد برای شنیدنشان از زبان یک نفر، بی شک، بی شبهه، بدون تردید و دودلی و ترس، و امان از روزی که حرف ها را همانی که باید نزند، که کسی واسطه بشود که اخبار دیگری آورد،  آن وقت دلت نه دیگر حرف میخواهد، نه خبر، نه چیز دیگر...فقط ساکت میشوی خیره در انتظار نوری در امتداد یک خیابان تاریک.


پ.ن: فقط دلم خواست چیزی برای نوشتن داشته باشم تا سکوت نکرده باشم. شاید نوعی تاملات تنهایی، شاید هم نوعی خیالات تنهایی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 July 15 ، 21:04
notenevis ...

داشتم با خودم فکر میکردم هروقت که بار و بندیل بستم و درون غارم رفتم و سکوت کردم، به جایش خواننده و بیننده بهتری شدم، اینطور که رفت و آمد آدم ها، رفتارهاشان نوشته هایشان برایم آنقدر جذاب بشوند که دلم نیاید پلک بزنم مگر یکهو نکته ای از دست بدهم. کم کم همین شد که فهمیدم چه زمان هایی حالم خوب است، کی آرامش دارم و چه وقت هایی آشوبم. همین که بتوانم بنویسم یا نتوانم، همین که دیدن آدم ها حالم را خوب کندیا بد، همین که صداگریز شده باشم یا فراری از سکوت، یا حتی همین که به تنهایی مطلق محتاج باشم یا خودم را در میان جمع جای بدهم یعنی مفاهیم مختلفی که هرکدام معنایی دارد که توجه به آن حال خوب دلم را میتواند برگرداند. به گمانم همین واقف بودن به حالت کافیست تا لحظه هایت را راحت تر درگیر آرامش کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 18 July 15 ، 20:20
notenevis ...

همیشه گفته ام زندگی کوتاه تر از آن است که اگر از دست عزیزی، دوستی، رفیقی دلخور بودی به او نگویی. راستش دل دریایی داشتن خوب است، آن که دلت مثل گنجشک باشد هم اما در جای خودش گاهی عالیست. گاهی امواج پریشان دل دریاییت اگر جوابی درخور نگیرند آنقدر خودشان را به در ودیوار دلت میزنند که غصه ها تلمبار میشود، که کینه میشوند همین ناگفته ها. همیشه هم دل دریا داشتن خوب نیست، گاهی هم باید آنقدر دلت چون گنجشک باشد که بتوانی با شجاعت و جسارت هرچه تمامتر از ناگفته های گفتنی دلت بگویی و خودت را از دام هرچه ناراحتیست رها کرد و همچون همان گنجشک پرواز کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 June 15 ، 20:45
notenevis ...

وقتی هیچ چیز سرجاش نیست و از جایی دلگیری و احساس خوشایندی نداری باید جوری رفتار کنی که لااقل حال خوبت برگرده، یه حس خوب به تک تک سلولات تزریق بشه. این روزا از لحاظ شخصی وضعیت مالیم جذاب نیست و واسه منی که همیشه یه کم پول ذخیره داشتم داشتن یه کارت عابر بانک خالی از پول! بعدازظهر به پیشنهاد مادرجان بالاخره شادمان از کمک مالی رسیده شده، (میگن آب نطلبیده مراده، خرید نطلبیده اسمش چیه!؟) یک کفش مارک اسکیچرز به مبلغ 340 تومن و یک مانتو قشنگ حالمو جاآورد، و ذوق زده یادم رفت همه چیو خیلی زود و بدین ترتیب به این نتیجه رسیدم که خریددرمانی میتونه راه حل مناسبی جهت برطرف نمودن هرگونه ناخوش احوالی، ناراحتی، دلگیری و غیره باشه! این بود قصه ما. قصه ما به سررسید کلاغه به پولش نرسید!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 07 June 15 ، 22:16
notenevis ...