نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

یاد باد روزگار کودکی هایم

Wednesday, 22 March 2017، 08:41 PM

افق خاکسترین دریا کبود و

آسمان ابریست

صدای باد از جنگل

صدای موج از دریا

صدای ریزش باران و من

با شعر های دفتر خیسم


گاه وقتی میشوم دلتنگ

میروم در امتداد کوچه ای باریک

کز درونش یاد های کودکی هایم

عطر خوبه قصه را دارد

یاد باد ان روزگار کودکی هایم

روزگارم مثل رویا بود

من در آن دوران کوه را بازیچه میکردم

دشت را کوچکتر از پندار میدیدم

آسمان را درمیان مشت هایم جا میدادم

موج دریا را پی خود میدوانیدم

من در آن دوران هرچه زشتی بود

از دل میدوانیدم

چشم ها و قلب ها را پاک میدیدم

تا بلور صبح دم بر خانه میبارید

رد پای آسمان را از حریم خاک میچیدم

یاد بادا … یاد بادا روزگار کودکی هایم


من در آن دوران پاک بودم ساده بودم

چیزهای ساده میدیدم

فکر های ساده میکردم

از میان سایه های شب

راه میرفتم شعر میخواندم

من … من در آن دوران هیچگاه

از هیچ چیز هرگز نترسیدم

ای دریغا … ای دریغا روزگار کودکی هایم

چون حبابی در فضا گم شد

من در این دوران گاه وقتی میشوم دلتنگ

از عبور کوچه میترسم

از غم پاییز میترسم

از صدای باد میترسم

از خود و هر چیز میترسم … میترسم


فریبرز لاچینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی