نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کودکی» ثبت شده است

افق خاکسترین دریا کبود و

آسمان ابریست

صدای باد از جنگل

صدای موج از دریا

صدای ریزش باران و من

با شعر های دفتر خیسم


گاه وقتی میشوم دلتنگ

میروم در امتداد کوچه ای باریک

کز درونش یاد های کودکی هایم

عطر خوبه قصه را دارد

یاد باد ان روزگار کودکی هایم

روزگارم مثل رویا بود

من در آن دوران کوه را بازیچه میکردم

دشت را کوچکتر از پندار میدیدم

آسمان را درمیان مشت هایم جا میدادم

موج دریا را پی خود میدوانیدم

من در آن دوران هرچه زشتی بود

از دل میدوانیدم

چشم ها و قلب ها را پاک میدیدم

تا بلور صبح دم بر خانه میبارید

رد پای آسمان را از حریم خاک میچیدم

یاد بادا … یاد بادا روزگار کودکی هایم


من در آن دوران پاک بودم ساده بودم

چیزهای ساده میدیدم

فکر های ساده میکردم

از میان سایه های شب

راه میرفتم شعر میخواندم

من … من در آن دوران هیچگاه

از هیچ چیز هرگز نترسیدم

ای دریغا … ای دریغا روزگار کودکی هایم

چون حبابی در فضا گم شد

من در این دوران گاه وقتی میشوم دلتنگ

از عبور کوچه میترسم

از غم پاییز میترسم

از صدای باد میترسم

از خود و هر چیز میترسم … میترسم


فریبرز لاچینی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 22 March 17 ، 20:41
notenevis ...

در درمانگاهی نشسته ام، قیافه ها را نگاه میکنم، همیشه از دیدن آدم ها لذت برده ام و اما از غم هاشان غمگین، اما درمانگاه همانجاییست که معمولا نگاه آدم ها نگران است، حوصله ها از انتظار به سر رسیده، یک بچه صندلی ردیف جلو در حال بازی با پدربزرگش است که مادرش که کنار من نشسته با صدای بلند صدا میزند:"فاطیما مراقب رفتارت باش." و من با خودم فکر میکنم یک کودک سه چهار ساله چه میداند مراقب رفتار بودن یعنی چه؟ فقط در حال لذت بردن از لحظه اش دست پدربزرگ را گرفته و با او بازی میکند. یادم به پدربزرگم می افتد که حتی وقتی مریض بود در حیاط می نشست و با ما پفک و بستنی میخورد... حتی وقتی دستگاه فشارخون را برای گرفتن فشارش روی دستانش بستیم تنفسش را عمدا تندتر کرد که با ما بخندد. دلتنگ شدم برایش، شاید هم مثل همیشه دلتنگ تمام کودکانه هایم که زمان برباد داد. تصورش را کن، در یک درمانگاه نشسته باشی منتظر نوبت آن وقت چهره آدم ها، انتظار به کنار، یک کودک سه ساله هم تورا دلتنگ کرده باشد، به گمانم همین برای یک صبح کافی باشد تا لبخند بر لبانت بماسد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 July 15 ، 07:54
notenevis ...