نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

به روایت پارسال همین موقع !

Tuesday, 8 March 2016، 06:25 PM

پرنده‌ای که به قفس عادت کرده باشد، روز اولی که آزادیش را جشن بگیرد یا پرواز را کمی یادش رفته، یا بال و پرش درد دارد. فکر می‌کنم قصه آدم‌ها باشد...فرق نمی‌کند زندانی افکارت بشوی، یا زندانی یک آدم دیگر یا زندانی آدم‌های دیگر یا حتی زندانی باورهایی که با قطعیت از آن‌ها دم می‌زدی. هرگونه تغییر بزرگ احتمالا باید تو را با یک هول و هراس و یک ترس ناشناخته روبرو کند، درست مثل همان پرنده احتمالا ابتدا کمی درد دارد همه چیز، اما به آزادیش می‌ارزد. همین است که بزرگان می‌گویند نباید زندانی افکار بود، زندانی افکار شد، و شاید بدتر از آن زندانی آدم دیگر...باید آنقدر توان داشت، آنقدر آزاد بود، که با فراغ بال و خیالی آسوده پرواز کرد و یک حس زایدالوصف آزادی را با تمام وجود حتی برای لحظاتی تجربه کرد. نسیم لطیفی که صورتت را نوازش می‌دهد به وقت پروازو تنفس هوایی که درونش تو را به هیچ کس و هیچ چیز محدود نخواهد کرد و این نهایت وارستگی هرآدمی می‌تواند باشد. به قول احمدشاملو حرف زیبایی می‌زند که "پنجه در افکنده ایم با دست های مان به جای رها شدن. سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را به جای همراهی کردنشان".

پ.ن: از تاملات روزهای آخر سال همین بس که مجددا ذهنم برای نوشتن و خیال‌پردازی و رویاپردازی بیدار شده واین اتفاق خوش‌یمن رو میذارم به حساب سال 94 از همین الان!

موافقین ۱ مخالفین ۰ 16/03/08
notenevis ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی