نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

یخ زدم یکهو...

Sunday, 1 May 2016، 08:43 PM

آدمیست دیگر، یکهو دلش میگیرد، آن هم از آدمی که آنقدر دوستش داشت که دلش نمی آمد حتی خاربه پایش نشیند. اما یکهو انگار چیزی درونت بشکند و صدای شکستنش چیزی شبیه شکستن ظرف کریستالی درون دستت باشد که تمام دستانت را زخمی کند و خون فواره بزند و بند نیاید...  درست مثل آن که آن آدم چاقویی دستش گرفته باشد تا به قلبت حمله کند و خودش را از قلبت بیرون بکشد و برود... آنقدر توی دلت خالی میشود،  آنقدر تمام وجودت میلرزد و قلبت درد میگیرد که نمیفهمی دیگر مفهوم درد را... انگار بی حس شده باشی، آنقدر وجودت یخ شده انگار مرده باشی و حالیت نشده باشد، انگار تکه های بریده قلب شکسته شده ات عکس های قاب خاطراتت را هم پاره و پوره کرده باشد... هرچه هست و باشد اما حسی که قابل وصف نباشد را نمیتوان در قالب جملات بیانش کرد، نمیتوان توصیف کرد درونت چه خبر است وقتی اشک امانت نمیدهد که حتی حروف را درست و حسابی لغت کنی، لغات را به هم بچسبانی جمله کنی و جملاتت را از بغضت بگیری و بنویسیش یا به زبان بیاوریش.... 

موافقین ۱ مخالفین ۰ 16/05/01
notenevis ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی