گاهی با خودت فکر میکنی که نگذاری هیچ آدمی، هیچ رفیقی، یا حتی عزیزترینی بداند که چقدر دوستشان داری، از همان گاههایی که این سوال برایت پیش میآید که آدمهایی که در قلبت از جایگاه ویژه برخوردارند، چقدر دوستت دارند؟ که کاش ندانند دوستشان داری، که کاش دور بشوی ازشان تا از آنها آزمون دوری بگیری...گاهی هم دلت میخواهد خودت را برداری بروی در غارت، همانجا مدتی بمانی و آن وقت ببینی چه کسانی برای بیرون آوردنت تلاششان را میکنند، که اصلا کدامشان اولین نفر نامت را صدا میزند و سراغی از تو میگیرد...بعضی وقتها هم آدم با خودش حساب و کتاب میکند، چرتکه میاندازد که نکند در زندگی انهایی که برایش عزیزند، تکراری شود، زیادی شود، که دوست داشته بشود، که گرفتار احساسات متناقض نشود...
آدمیست دیگر، گاهی هم دوست دارد یکی یک جای دنیا، یک زمانی همانطور که خودش نسبت به علایقش شور و هیجان دارد و دوستشان دارد، علاقه و شور و هیجان نشان بدهد، که آن وقت هیجانش دوبرابر بشود، که بداند تنها نیست، که حس کند علایقش قابل درکند، که مفهومشان برای خودش چندبرابر بشود واعتمادبنفس برای ادامه مسیرش بگیرد. گمان میکنم هیچ چیز در این دنیا اندازه دوست داشتن یک آدم توسط فردی دیگر آن هم همانطوری که آدم خودش را دوست دارد و یا حتی بیشتر به او آرامش واعتمادبنفس ادامه مسیر ندهد . اصلا همین که آدمی بتواند بی پروا کنار یک نفر بلند بلند فکر کند،همانطور که در خلوتش با خودش حرف میزند یعنی لذت همه عالم.غیر از این است؟
تبریک میگم به هممون. مرسی که والیبالیستامون باعث افتخار و غرور ملی هستن، مرسی که شادی آفرینن. حال امشب والیبالیستا خریدنی هست. #ایران #آمریکا
آدمی که دلتنگ است، منتظر است از زمان خوشش نمیآید، بد یمنترین لغات همین گذر زمان است برایش.کلافه میشود، حالش دست خودش نیست. آدمی که در انتظار باشد با هر صدایی از جا میپرد، حوصله خودش را هم ندارد، چه رسد به دیگران، دلش سکوت و تنهایی میخواهد. سربسر آدمهای دلتنگ نباید گذاشت، باید درکشان کرد و تا میتوانی حواست باشد که زمان برایش کمتر دیر بگذرد، که فراموش کند گاه به گاهی گذرزمان را .
نمیشود که همه آدم های زندگیت را یک جور دوست داشته باشی، آدم خانواده اش را یک جپر دوست دارد، عشقش را یک جور و دوستانش را هم جور دیگر. دوست داشتن حدی نیست که بتوانی بگویی یکی را بیشتر از یکی دیگر دوست دارم، فقط نوع دوست داشتن ها جایگاه هرکسی را در قلبت مشخص میکند. جایی خواندم که هرمردی در زندگیش یک مادر میخواهد، یک خواهر، یک دختر و یک عشق که هرکدام نقشی که باید را برایش ایفا کنند و من به گمانم همین تفکیک است که به آدم ها بتواند کمک کند تا به وقتش احساساتشان را در قبال کسی که دوستش میدارند کنترل کنند تا درونشان کمتر دچار تضاد بشود.
خاصیت زمان آن است که وقتی آن را صرف کسانی که دوستشان داری میکنی، ایست نکند، انگار قلب تپنده اش تنها وقتی سرعت گیرد که به تو زیاد خوش بگذرد... انگار زمان هم بداند که چه اتفاقی افتاده باشد... اما امان از آن وقت هایی که در انتظاری، که دوری، که دلتنگی، آن وقت است که زمان هم لجباز میشود، دلتنگی میکند، نمیگذرد...نمیگذرد و انگار زمان هم همدردت بشود...
آدمیست دیگر، یک جایی یک نفر جوری احساساتش رو غلغلک میکند که تمام احساساتش همچون آب سردی میشود که تمام وجودت را یکهو بلرزاند، گوشهای از دلت میلرزد، قاب نگاهت آنقدر متاثر از همین میشود که دیگر نتوانی در چشمانش نگاه کنی، نم اشکی در چشمانت مینشیند، هیجاناتت غیرقابل کنترل میشوند و یکهو دلت میخواهد هرچه فریادست را بر سرش خالی کنی...همینجاست که تفاوت میکنند آدمها، که بلد باشند احساساتشان را مدیریت کنندف هیجانات را کنترل کنند، که بدانی هر حرفت در لحظه میتواند حکم مثقالی طلای داشته باشد که ارزان نفروشیش و به وقتش حرفهایت را بزنی...گاهی لازم است آدم سکوت کند، شاید یک لیوان آب خوردی و حالت روبراه شد، شاید یک دقیقه سکوت حالت را بهتر کرد، شاید توانستی کنترل همه چیز را به دست بگیری...گاهی فقط یک دم تنفس عمیق لازم میشود و بس.
این که اولین ماموریت کاریت را بروی و موفقیت آمیز پیش برود همه چیز یک طرف و آن که یک نفر در این عالم باشد که در کارت تو را تشویق کند، انگیزهات بشود، حالت را خوب کند هم یک طرف.آدمیست دیگر حال خوبش را با هیچ چیز دلش نمیخواهد عوض کند.همین که از صبح تا به الان حالم خوب است یعنی همه چیز.بقیه اش هیچ مهم نیست.فقط بگویم روز خوبی بود.همین. لبخندی میزنم و به همین یک لبخند اکتفا میکنم
بعضی لغات بی آن که متوجه باشیم ابهت دارند. مثلا "رفت"، مثلا "برگشت" و چه تفاوتیست از زمین تا آسمان بین همین دو لغت کذایی که اگر رفتی چرا؟ و اگر برگشتی چرا؟ چه رفتن هایی که پشتش هزارذوق نهفته و چه رفتن ها که پشتش اشک واندوه دارد... چه برگشت هایی که از سفری دور ودراز باشد و چه برگشتی که از یک مسیر اشتباه...لغات ابهت خودشان را دارند و تو جه بخواهی چه نخواهی تنها به این ابهت همان معنایی را میدهی که میخواهی.