نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۷۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

کمتر از سنت فهمیدن یه درده، بیشتر از سنت فهمیدن یه درد دیگه... باهوش بودن یه دردسره، کم هوشی یه دردسر دیگه... زیبا بودن یه حسنه، زیبا نبودن هم یه جور حسن دیگه... کلا گاهی انگار هیچی سرجاش نیست. مرغ همسایه گاهی بدجور غاز میشه انگار...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 30 May 15 ، 19:12
notenevis ...

درد دارد که تمام آدم های زندگیت همیشه یا خیلی دیر رسیده باشند یا آنقدر زود رفته باشند که لذت بودن با آن ها یا فراموشت شده باشد یا اصلا فرصت نشده باشد تجربه اش کنی...چای داغ اگر سرد شود حتما از دهان افتاده، خوردنش تنها یک چیز در خاطرت می آورد و آن هم گذرزمان... راستش این قانون حتی مشمول دوست داشتن آدم ها هم میشود، گاهی یک آدم آنقدر دیر تو را میخواهد که دیگر خواستن و نخواستنش برایت تفاوت ایجاد نکند یا گاهی آنقدر زود که برعکس دلت را بزند... همین که آدم بداند اگر یک نفر را با تمام وجودش میخواهد زمان از دستش بیرون نرود، همین که بداند ناگهان چقدر زود دیر میشود کافیست تا درست احساساتش ابراز بشود که دیگر نه کسی دیر برسد و نه کسی زود برود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 30 May 15 ، 18:05
notenevis ...

آدمی که یک اتفاق تلخ در زندگیش افتاده باشد، یک بار تا مرز بی تفاوتی و خنثی شدن نسبت به همه چیز پیش رفته باشد در دوست داشتن آدم ها گاهی ترسو میشود...در شادترین لحظاتش یک غم عجیب و آرامی نشسته که باور ندارد که شادمانیش ماندنی باشد، که دوست داشتنی وجود داشته باشد. از بس هربار امید داشت و ناامیدش کردند، از بس هربار اعتمادش، بی اعتمادی شد... آدمی که یک بارتا ته همه چیز را رفت و به بن بست رسید و پیش همه رسوا شد دیگر از ریسمان سیاه و سفید میترسد، بیشتر از خودش از یادآوری  اشتباهش توسط بقیه میترسد...آدم ها را نباید بی تفاوت کرد، نباید ترساندنشان!  کاش در حق آدم ها بیشتر مهربان و انسان باشیم.


پ.ن:جواب ایمیل و نظرات رو ذر اسرع وقت میدم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 30 May 15 ، 17:49
notenevis ...

ما آدم های ترسویی هستیم! از بس هربار گفتیم از خوشی هایمان و بد اتفاق افتاد بعدش، از بس هربار یکی خوشبخت بود دیگران هی مدام اسمش را برسر زبان انداختند تا شکست خورد آخر و بعد هی بقیه خوشحال تر شدند، از بس ناله هامان به گوش بقیه خوشتر آمد تا خوشیمان ترسیدیم دیگر خوشبختیمان را، شا دیمان را داد بزنیم. از دلهره بعدش، از اتفاقات بدش... آدم های خسیس ترسویی که همیشه نگران از دست دادند هستند، آنقدری که در خوشیشان هم حسرت حال بعدش را بخورند، از بس که نشد برای یک بار هم خوشی مداوم نصیبشان بشود..

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 29 May 15 ، 21:32
notenevis ...

خوش آن بهار که یار در برت باشد
به هر طرف نگری همدمت باشد
خوش آن غزل که در ستایش او
مدام بر سر زبان و لبت باشد

شعر از خودم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 29 May 15 ، 18:19
notenevis ...

برای کسی که می‌نویسد وبلاگش هم یک جور خانه مجازیش محسوب می‌شود...صاحب‌خانه که بلاگفا بود و اما یک جا در خانه‌اش را بست و دیگر سرویس‌دهی نکرد، یعنی مخاطبش ما بودیم و اما هرچه صبوری کردیم برنگشت ...به خانه جدید رفتم.وبلاگم منتقل شد به blog.ir. امیدوارم این بار ناامید نشوم.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 29 May 15 ، 17:46

راستش دلم می‌خواست تا همیشه به بلاگفا وفادار باقی بمانم. همان اول که بلاگفا دچار مشکل شد ترسی به جانم افتاد که نکند درست نشود...نکند وبلاگم با تماما متعقاتش از بین برود.چهار سال خاطراتم بود اما خب به گمانم که این روند زیاد طولانی شد.برای من وبلاگ نویسی که وبلاگم به نوعی خانه‌مجازی من است با این روند دیگر رغبتی برایم باقی نماند که حتی اگر بلاگفا درست بشود به آن‌جا بازگردم.به همین دلیل سعی بر آن دارم که در صورت احیای بلاگفا همین‌جا بنویسم. به گمانم بهترین کار همین باشد که به جای عزاداری بیشتر وبلاگم را تغییر بدهم. شاید با همان نام قبلی اما در جایی بهتر از جای قبلی. امیدوارم که این بار با ترسی که چنان بر جانم افتاده که مدام بک آپ بگیرم دیگر شگفت زده نشوم...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 29 May 15 ، 17:25
notenevis ...