نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهایی» ثبت شده است

گاهی با خودم میترسم، نگران میشوم، یکهو بهتم میزند که گاهی که خواسته ام حرف بزنم، آن وقت هایی که یکهو دلم خواسته هیجاناتم را ول بدهم میان متن زندگی تا سر حد جیغ کشیدن ، یا حتی بعضی وقت ها که دلم خواسته بابت قضاوت بقیه بهشان توضیحی بدهم آیا کسانی که در لحظه حاضر بودند و میتوانستند بشنوند دلشان خواست چیزی بشنوند؟ اصلا خواستند ببینند یک نفر له له میزند که بگوید چه مرگش هست؟ اصلا دلشان خواست احساسات و هیجاناتم را ببینند؟ اصلا غرور و عزت نفس من ارزشش را داشت که بخواهم برایشان زیرپایم بگذارم و هربار هربار جوابم منفی بود...جوابم منفی بود چرا که اگر هم این کار را کردم شاید بار اول و دوم بازخورد خوبی داشت و آدم ها هردفعه بعد از مدتی خودشان را گم کردند...هربار به من ثابت شد که هر آدمی عمیق نیست، هر آدم سطحی نگری توان نشان دادن پاسخ مناسب با احساس و هیجانت را ندارد و این دردناک ترین یافته ام شد هردفعه...همین شده است که مدت هاست که در بیشتر مواقع سکوت را برهمه چیز ترجیح میدهم و تا مرز اطمینان که پیش رفتم آن وقت شاید، ان هم فقط شاید کم خودم را ، دلم را ، هیجانم راریال توضیحاتم را عرضه کنم. همین

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 08 May 16 ، 19:31
notenevis ...

همین که معطل اعتقاد و اعتمادت نمانده بشی خودش یعنی کلی برد کرده‌ای. به گمانم نسلی باشیم که دقیقا شبیه همان جمله‌ای باشیم که مدت‌ها در فضای مجازی میچرخید که "نه به اعتقادمان اعتمادیست و نه به اعتمادمان اعتقادی." به گمانم آدم‌های قدیمی خوشبخت‌ترین آدم‌های روی زمین باشند، همان‌ها که اعتقاداتشان را باور داشتند، عمیق نمی‌شدند، همه چیز را به سوال نمی‌گرفتند. شاید به نوعی به جای بعضی رسومات مرسوم امروزی بهتر بود رسم این میشد که نیک رفتاری، نیک گفتاری، و نیک پنداری واقعا رسم ما ایرانی‌ها میشد.اینطور فکر کنم لااقل نسل بعدی در آرامش بهتری از نسل من باشند.

پ.ن: نظرات شخصی من برای خودم هست.باشد که شاید درست نباشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 12:42
notenevis ...

روزهایی در زندگی هست که خالی از عاطفه می‌شوی، همه را پشت در منتظر خودت می‌گذاری و به انزوا می‌روی، نه آن که بخواهی بی توجهی کنی، نه آن که بخواهی سرد باشی، نه آن که بی احترامی کنی، فقط انگار یکهو تهی از هرچه نام "احساس" به خود بگیرد بشوی، شاید به اجبار باشد، شاید به اختیار ، اما هرچه هست همین را میدانی که بی حوصله‌ای، تنهایی می‌خواهی تا فکر کنی، تا کمی به خودت بها داده باشی، تا در میان شلوغی‌های زندگی کسی را گم نکرده باشی، تا آدم‌های جدیدی را هم در همین میانه‌ها پیدا کنی. آدمی گاهی نیاز دارد که تنها باشد، یک تنهایی خودخواسته که بتواند از بعد آن خودش را بهتر میان دیگران پیدا کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 August 15 ، 17:57
notenevis ...

برای خواب معصومانه ی عشق

کمک کن بستری از گل بسازیم

برای کوچ شب هنگام وحشت

 کمک کن با تن هم پل بسازیم

کمک سایه بونی از ترانه برای خواب ابریشم بسازیم

کمک کن با کلام عاشقانه برای زخم شب مرهم بسازیم

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو میون سفره ی شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما، پلی باشه واسه از خود گذشتن

کسی به فکر مریم های پرپر،

کسی تو فکر کوچ کفترا نیس

به فکر عاشقای در به در باش که غیر از ما کسی به فکر ما نست

تو را میشناسم ای شبگرد عاشق

تو با اسم شب من آشنایی

از اندوه تو و چشم تو پیداست که از  ایل و تبار عاشقایی

تو را میشناسم ای سر در گریبون غریبگی نکن با هق هق من

تن شکستتو بسپر به دست نوازش های دست  عاشق من

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو میون سفره ی شب تو با من

بذار بین منو تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن

کسی به فکر مریم های پرپر

کسی تو فکر کوچ کفترا نیس

به فکر عاشقای در به در باش که غیر از ما کسی به فکر ما نیس

 

 

به دنبال کدوم حرف و کلامی؟

سکوتت گفتنه تموم حرفاس

تو را از تپش قلبت شناختم

تو قلبت قلب عاشق های دنیاس

تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه منو به جشن نور و آینه بردی

چرا از سایه های شب بترسم

تو خورشیدو به دست من سپردی

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو میون سفره ی شب تو با من

 بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن

کسی به فکر مریم های پرپر

کسی تو فکر کوچ کفترا نیس

به فکر عاشفای در به در باش که غیر از ما کسی به فکر ما نیس

کمک کن جاده های مه گرفته منه مسافرو از تو نگیرن

کمک کن تا کبوتر های خسته رو یخ بستگی شاخه نمیرن

کمک کن از مسافر های عاشق سراغ مهربونی رو بگیری

کمک کن تا برای هم بمونیم کمک کن تا برای هم بمیریم

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو میون سفره ی شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما پلی باشد واسه از خود گذشتن

کسی به فکر مریم های پرپر

کسی تو فکر کوچ کفترا نیس

به فکر عاشقای در به در باش که غیر از ما کسی به فکر ما نیس

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 July 15 ، 07:54
notenevis ...

داشتم با خودم فکر میکردم هروقت که بار و بندیل بستم و درون غارم رفتم و سکوت کردم، به جایش خواننده و بیننده بهتری شدم، اینطور که رفت و آمد آدم ها، رفتارهاشان نوشته هایشان برایم آنقدر جذاب بشوند که دلم نیاید پلک بزنم مگر یکهو نکته ای از دست بدهم. کم کم همین شد که فهمیدم چه زمان هایی حالم خوب است، کی آرامش دارم و چه وقت هایی آشوبم. همین که بتوانم بنویسم یا نتوانم، همین که دیدن آدم ها حالم را خوب کندیا بد، همین که صداگریز شده باشم یا فراری از سکوت، یا حتی همین که به تنهایی مطلق محتاج باشم یا خودم را در میان جمع جای بدهم یعنی مفاهیم مختلفی که هرکدام معنایی دارد که توجه به آن حال خوب دلم را میتواند برگرداند. به گمانم همین واقف بودن به حالت کافیست تا لحظه هایت را راحت تر درگیر آرامش کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 18 July 15 ، 20:20
notenevis ...

پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ، 
می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود
چه خیالی، چه خیالی، ...

شعر و نقاشى: سهراب سپهرى


سهراب سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 June 15 ، 06:39
notenevis ...

پیوند رشته ها با من نیست
من هوای خودم را می نوشم
و در دور دست خودم ، تنها ، نشسته ام...

سهراب سپهرى

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 June 15 ، 06:37
notenevis ...