نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست داشتن» ثبت شده است

آدمی جز عشق، جز دوست داشته شدن، جز دوست داشتن خیلی نیازها در زندگیش دارد که باید برآورده شوند، اما مساله آن است که با عشق به همه آن چیزهایی که باید می‌تواند به راحتی دست پیدا کند.

 

پ نآدم گاهی فقط دلش یه عشق میخواد و آدم گاهی با تمام دارا بودنش چه چیزی باعث میشه ندارترین آدم بیاد به چشم خودش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 July 15 ، 15:32
notenevis ...

گاهی کلام ضمانت رفتاری می طلبد، گاهی اما رفتار ضمانت کلامی!  و این ها دو دنیای متفاوت از همند برای آنان که می اندیشند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 July 15 ، 21:35
notenevis ...

از دست دادن را گاه از همان لحظه ای که بدست آوردی شروع میکنی، همان وقتی که رویایی، انسانی، عشقی یا هرچه که سال ها دل در طلبش داشتی را بدست آوردی و اما دیگر برایش وقتی نگذاشتی، انگار   سال ها پشت ویترین جواهرفروشی ایستاده باشی و انگشتری یاقوت را نشان گرفته باشی و اما امان از روزی که بخریش، ذوق و هیجان قبلی را فراموش کنی و یادت برود چه دلی در گروی خریدش داشتی. گاهی  رسیدن برایت آخر خط میشود و چه غمگین میشود که دوستی را به همین نحو از دست بدهی، که آن وقتی که دوست داشتنی در قلبت ریشه دوانیده دیگر به آن آب ندهی، توجهت را از آن بگیری و درست مثل گیاهی که ریشه اش در بی آبی بخشکد، درونت همه چیز آرام آرام شکوهش فرو بریزد، آن وقت است که زیرلب زمزمه میکنی نرسیدن به از رسیدن شاید...

 اصلا اگر قرار بر آن است که تاوان رسیدن به جای شور و هیجان و شادی و طروات چیزی شبیه  کسالت، تکرار و خستگی باشد همان بهتر که آدمی نرسد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 July 15 ، 13:28
notenevis ...

لحظاتیست در زندگی که به یاد ماندنیست، مثلا آن لحظه که در جایی میان یک جمعیت شلوغ عظیم گیر کرده ای،  با یک حس دلتنگی، بلاتکلیفی، یا احساسی کاملا عجیب و با یک غریبگی سر بر میگردانی دنبال آشنا میگردی، یک لحظه عزیزت را میبینی، یک لحظه آشنایی میبینی، تمام وجودت، سرتا پایت خالی از انتظار تلخ پر از یک آرامش عمیق و شیرین و دوسداشتنی میشود، تلخی انتظار را از یادت میبرد و انگار کل دنیای پیرامونت را با تو دوست تر کند، اصلا انگار دیگر غریب نباشی چون همانی را که باید پیدا کردی و تو دیگر نقش یک غریبه را نداری، میشوی آشنایی که در میان هزار غریبه گیر افتاده در غربت.

 یکی را در نزدیک ترین فاصله به خودت داری و این یعنی بی اهمیت شدن هرچه اتفاق است در پیرامونت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 July 15 ، 21:54
notenevis ...

یک جایی خواندم که این که دوست داشته بشوی به تو اعتمادبنفس و نیرو میدهد و آن که دوست داشته باشی به تو جسارت و شجاعت میدهد. داشتم فکر میکردم مگر آدم به جز انرژی و اعتمادبنفس برای باور کردن رویاهاو آرزوهایش و یک شجاعت وجسارت برای قدم برداشتن و در مسیر قرار گرفتنش چیز دیگری از زندگی میخواهد؟ به گمانم آدم های عاشق، آدم هایی که دنیای پیرامونشان پر از آدم های دوسداشتنیست اصلا به خاطر همین مساله موفق ترهم هستند. همین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 July 15 ، 19:50
notenevis ...

گاهی هم میدانی دوستت دارد، میداند دوستش داری، همه چیز مشخص است، می‌ماند آن که ندانی چقدر دوستت دارد، بترسی که یک نفر پیدا بشود، که او را بیشتر از تو بخواهد، که آن وقتی که دلت از دستت رفته ، دل توی دلت نیست، مدام فکرت این بشود که چرا حرف کلام نشد، که چرا واژه‌ها تبدیل به احساس شده‌اند، که چرا جملات عاجز از بیان همه چیز شده‌اند...گاهی فقط همین حس دیوانه‌ات می‌کند که تو بیشتر دوستش داری یا او ! 


پ.ن: این روزها که میگذرند نوشته‌هایم بیشتر رنگ خیال و احساس گرفته اند.به گمانم بالاخره گرما بر من هم اثر کرده. فقط نمیدانم چرا آنقدر هوا گرم شده که در حال تبخیر شدن پست میگذارم و دست به دعایم برای فصل سرما!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 July 15 ، 10:00
notenevis ...

بچه که بودیم در ذهنمان اینطور جاانداختند که هرکه بیستش بیش فیسش(افادش) بیشتر! بدین ترتیب هی تلاش کردیم بیست های کارنامه مان را بیشتر کنیم، هی تلاش کردیم برای جلب نظر جامعه هم که شده شادی را به بیست شدنمان بفروشیم.یادم نمی آید هیچ وقت در مدرسه بهمان یادداده باشند که رقابت سالم کنیم، همیشه تو باید از بغل دستی خودت موفق تر میشدی،بقیه اش مهم نبود. بگذریم از آموزش های خانوادگی که بعضا به من نوعی این رقابت سالم را آموزش دادند اما بیشتر عمرمان در همان مدرسه با آموزش های سیستم مریض سر کردیم. حال که بزرگ شده ایم، فرهنگمان شکل گرفته توقع آن است که لااقل برای نسل بعدی فکری کنیم، نگذاریم که آن ها هم قربانی بشوند، همدلی، همراهی، کار تیمی و مهربانی و از همه مهم تر شادی و زندگی در لحظه را یادشان بدهیم. شاید یک روز دعایمان کردند در آینده که نگذاشتیم نسل غمگینی بشود.


پ.ن:انکارناپذیر هست باوضعیت فعلی جامعه حتی اگر انکارش هم کنیم که نه اینطور نیست نسل شادی نیستیم.به هزار و یک دلیل نانوشته!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 03 July 15 ، 12:14
notenevis ...

داشتم ابی گوش میدادم و می‌خواند:" یه عاشق نگرون آخرش نیست." پرت شدم وسط تمام لحظاتی که در خیالاتم یکی را دوست داشتم، یا حس کردم شاید بتوانم یک نفر را دوست داشته‌باشم اما هیچ وقت نتوانستم نگران آخرش نباشم، همیشه این دوست داشتن تا یک جایی در خیال و رویایم بود، بعد حس کردم نکند واقعی باشد، تا جایی هیچ وقت کلام نشد، تا آن جا که آن آدم‌ها هیچ وقت نفهمیدند دوستشان دارم و من هم هیچ وقت بروزش ندادم و یک جا فهمیدم که آنقدر نگران آخرش هستم که حتی در مقابل ابراز علاقه آنها فقط دست و پایم را جمع و جورتر کردم و یکجور مثل آن دخترک خجالتی رویم را برگرداندم و سرم را انداختم زیر و یک "نه" گفتم و پابه فرار گذاشتم. به گمانم روزی که آدم به جایی برسد که بتواند دیگر :"نگران اخرش نباشد" همان روز یعنی عشق واقعیش را پیدا کرده، یا شاید همان روز که شعر فروغ فرخزاد را بتواند با صدای بلند زمزمه کند که "من دگر به پایان نیاندیشم که همین دوست داشتن زیباست."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 July 15 ، 19:30
notenevis ...

میدانی؟ دوست داشتن را همه خیلی خوب می‌دانند، حتی اگر بلدش نباشند، اما می‌فهمندش، حسش می‌کنند، چرا که تمام حس‌های خوب دنیا را همین حس به آدمی می‌دهد، اما آن که یکی را چطور دوست داشته باشیش است که این احساس را خاص‌تر می‌کند، آن که چطور به او بگویی، چطور بفهمانیش است که باعث می‌شود نفری به یک نفر دیگر با اعتمادبنفس و جسارت بگوید :"دوستت دارم". اصلا آدمی خودش را ملزم به آن نمیداند که بخواهد دوست داشتنش را توی صورت تمام آدم‌های زمینی که دوستشان دارد داد بزند، اما...اما همان یک نفر است که آدمی دلش می‌خواهد از او این عبارت را بشنود، که اگر دیر بشود، اگر زمان بگذرد، آن وقت است که از دوست داشتن زیاد دیگر گفتنش هم سخت‌ می‌شود. آدمی که عزیز شد، خاص شد، رفتارش مهم شد، "کلمات" و نحوه بیان "جملاتش" هم مهم می‌شود و این اصلیست انکارناپذیر.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 30 June 15 ، 06:16
notenevis ...

گاهی هم مساله آن نیست که دوستش نداری، دوستت ندارد، گاهی تنها مشکل بر سر آن است که مدل زندگی کردن ها با هم متفاوت است. او یکجور تفریح میکند و به او خوش میگذرد و تو جور دیگر، او تنهایی را دوست دارد و تو از تنهایی گریزانی.. گاهی حتی مدل عاشقی کردن آدم ها متفاوت است، یکی رمانتیک احساسی که تنها بیان عشق آرامش میکند و دیگری عاشق نشان دادن احساس با رفتار و گفتار حس محدودیت به او می دهد... گاهی بحث واقعا بر سر دوست داشتن نیست، تنها مدل آدم هاست که با هم متفاوت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 June 15 ، 10:30
notenevis ...