نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست داشتن» ثبت شده است

راه که یکی شد، "هم"راه داشتنش از لذت های زندگی میشود. همین که آدم خودش با خودش تکلیفش روشن بشود، که بداند از زندگیش چه میخواهد و چه نمیخواهد یعنی راهش را پیدا کرده، که تودرتوی زندگیش را گشته و یک راه پیدا کرده، آن وقت است که اگر همراهش را پیدا کند، که اگر برای جلو رفتنش یکی باشد که تشویقت کند، که تشویقش کنی و انگیزه هم بشوید،  زندگی مفهوم جدیدی پیدا میکند.به گمانم همه آدم ها در زندگیشان این همراه را باید داشته باشند که اگر نداشته باشند ادامه مسیر سخت میشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 June 15 ، 19:22
notenevis ...

دوست داشتن درست مثل نانیست که از تنور در آمده، تا داغ و تازه است لذت بخش است، دوست داشتن درست مثل آش رشته داغ در زیر اولین باران زمستانی در هوای سرد است، که اگر سرد شده باشد، که اگر از تب و تاب افتد دیگر بیانش بی فایده است... دوست داشتن را اگر به وقتش ابراز نکرد، اگر از تب و تاب افتاد، باز گفتنش یک بی تفاوتی را متفاوت نمیکند. انکارناپذیر است که همه آدم های این کره خاکی به دوست داشتن معتادند که اگر نبودند این همه "عشق" در این دنیا زاده نمیشد... راستش از مرگ دوست داشتن ها و عشق میترسم، از روزی که آدم ها از ترس پس زده شدن، از ترس تنها شدن ها به هم نگویند که چقدر همدیگر را دوست دارند، که دوست داشتنشان از تب وتاب افتد، که روزی هیچ عاشقی دست آن معشوقی که باید در دستانش نباشد میترسم...من از ناگهانی دیر شدن ها میترسم، از این همه بی تفاوتی و بی احساسی میترسم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 June 15 ، 21:42
notenevis ...

به گمانم همه آدم ها یک روز یک جایی به آرامشی که باید دست پیدا کنند، همانجایی که جز عزیزترین ها نظر بقیه برایت بی اهمیت باشد، همانجا که دیگر برای خودت زندگی کنی و به حرف ها بی توجه ترین بشوی. همه آدم ها یک روز آنقدر انرژی مثبتی که باید را از همان ها که دوستشان دارد جذب میکند که تمام انرژی های منفی دیگران را دفع کند و این اتفاق دیر یا زود انکارناپذیر است که اگر اتفاق نیوفتد آدم، دیگر آدم نمیشود، یک آدم تحریک پذیر بی قرار عصبی میشود.



۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 June 15 ، 20:47
notenevis ...

گاهی با خودت فکر می‌کنی که نگذاری هیچ آدمی، هیچ رفیقی، یا حتی عزیزترینی بداند که چقدر دوستشان داری، از همان گاه‌هایی که این سوال برایت پیش می‌آید که آدم‌هایی که در قلبت از جایگاه ویژه برخوردارند، چقدر دوستت دارند؟ که کاش ندانند دوستشان داری، که کاش دور بشوی ازشان تا از آن‌ها آزمون دوری بگیری...گاهی هم دلت می‌خواهد خودت را برداری بروی در غارت، همان‌جا مدتی بمانی و آن وقت ببینی چه کسانی برای بیرون آوردنت تلاششان را می‌کنند، که اصلا کدامشان اولین نفر نامت را صدا می‌زند و سراغی از تو می‌گیرد...بعضی وقت‌ها هم آدم با خودش حساب و کتاب می‌کند، چرتکه می‌اندازد که نکند در زندگی ان‌هایی که برایش عزیزند، تکراری شود، زیادی شود، که دوست داشته بشود، که گرفتار احساسات متناقض نشود...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 June 15 ، 20:36
notenevis ...

آدمیست دیگر، گاهی هم دوست دارد یکی یک جای دنیا، یک زمانی همانطور که خودش نسبت به علایقش شور و هیجان دارد و دوستشان دارد، علاقه و شور و هیجان نشان بدهد، که آن وقت هیجانش دوبرابر بشود، که بداند تنها نیست، که حس کند علایقش قابل درکند، که مفهومشان برای خودش چندبرابر بشود  واعتمادبنفس برای ادامه مسیرش بگیرد. گمان می‌کنم هیچ چیز در این دنیا اندازه دوست داشتن یک آدم توسط فردی دیگر آن هم همانطوری که آدم خودش را دوست دارد و یا حتی بیشتر به او آرامش  واعتمادبنفس ادامه مسیر ندهد . اصلا همین که آدمی بتواند بی پروا کنار یک نفر بلند بلند فکر کند،همانطور که در خلوتش با خودش حرف می‌زند یعنی لذت همه عالم.غیر از این است؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 June 15 ، 20:24
notenevis ...

بعضی لغات بی آن که متوجه باشیم ابهت دارند. مثلا "رفت"، مثلا "برگشت" و چه تفاوتیست از زمین تا آسمان بین همین دو لغت کذایی که اگر رفتی چرا؟  و اگر برگشتی چرا؟ چه رفتن هایی که پشتش هزارذوق نهفته و چه رفتن ها که پشتش اشک واندوه دارد... چه برگشت هایی که از سفری دور ودراز باشد و چه برگشتی که از یک مسیر اشتباه...لغات ابهت خودشان را دارند و تو جه بخواهی چه نخواهی تنها به این ابهت همان معنایی را میدهی که میخواهی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 16 June 15 ، 20:28
notenevis ...