نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۴۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

ابرها که به هم آغوشی هم 
تشنه می شوند، همدیگر را
که بغل میگیرند، اشک های 
شوقشان قطره قطره از
آسمان فرو میریزد، شاید
که این بار ابری معشوقش
را غلغلک داده که چشمانش
از فرط خنده این چنین می بارد


فاطمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 08 November 15 ، 06:34
notenevis ...

دلتنگی یک احساس است، گاهی ناب و گاهی بی تاب ترین احساس ممکن. همیشه دلتنگی آدمی شامل حال یک نفر با چند نفر خاص نمیشود... گاهی احساسی هست که در خصوصی ترین لحظات زندگیت لانه میکند، خانه میسازد درونت،  خاموشت میکند، آن وقت نه میل سخنت هست، نه توان وصف حالت. یک حس خلا که گاهی معنای خوشبختیت را در تنهایی جور دیگری برایت تعبیر میکند. دلتنگی هرچه هست بهتر همانست که در خلوتت چون یک راز باقی بماند تا به وقتش درمان بشود. 

چهاردهم آبان ماه نودوچهار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 05 November 15 ، 19:26
notenevis ...

میتوانم تضمین بدهم که تا زمانی برای یک نفر مهم هستید که برسر کوچکترین ناراحتی ها و دلخوری ها شخص مقابل حرف بزند. بجنگد بر سر آن که بخواهد مسایل و مشکلات را حل کند، آن وقت اگر روزی روزگاری از اهمیت افتاد، از تب و تاب افتاد همه چیز، اگر کسی از چشم افتاد سکوت و بی تفاوتی بلندترین صدای ممکن است. به گمانم کسی که آدم هایی در زندگیش دارد که میتواند بر سر همه چیز،  از ناراحتی و دلخوری ها تا شادی ها تا مشکلاتش "حرف" بزند، خوشبخت است. کسی که آدم هایی را دارد که مهارت ارتباط برقرار کردن را با او بلدند که اگر لحظه ای ناراحت بود،  چند لحظه بعد دیگر نباشد شاد و خوشبخت است...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 04 November 15 ، 12:27
notenevis ...

در حالی که تند و تند درباره مردی صحبت میکرد که زمانی همزمانی که زن داشته ، دوست دختری داشته که کاخ زندگیش را بر ویرانه های زندگی مرد و زنش میساخته، من مات و مبهوت نگاهشان میکردم. دوخانوم همکار را میگویم که خیلی ریلکس وراحت در حال صحبت پیرامون این مساله بودند. تعریف میکرد و میگفت زن را رد کردند رفت، و آن وقت مرد با خیال راحت با دوست دخترش ازدواج کرد و عکسی در موبایلش بود که میگفت حاصل همین ازدواج بوده. من در حالی که با تعجب نگاهشان میکرذم، گفتم یعنی زن داشت اما دوست دختر هم داشت؟ که آن یکی همکار برگشت گفت که آره خب.این روزها خیلی عادی شده همچنین مساله ای، چه عیبی دارد که زن داشته باشی، دوست دختر هم داشته باشی؟ و من به حجم روشنفکری این دو دختر فکر میکردم و همزمان در ذهنم این حرف میکوبید که از ماست که بر ماست، از ماست که بر ماست، از ماست که بر ماست...ما زن ها...ما خودمان میخواهیم...در ذهنم با تمام وجود به تاریک فکری خودم افتخار کردم که به این قبیل عشق و روابط اعتقادی ندارم.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ 03 November 15 ، 06:40
notenevis ...

باید بلد باشی مدام با خودت تکرار کنی که تا زمانی که خودت را "دوست تر" نداشته باشی، کسی تو را "دوست" نخواهد داشت، باید مطمئن بشوی که اولویت اول زندگیت خودت هستی، باید خیالت را راحت کنی هربار که تو مسوول مستقیم عواطف، احساسات و حال لحظه ای خودت هستی، باید آنقدر به خودت ایمان داشته باشی و رویاهایت را باور کنی که کسی نتواند درخت تناور و تنومند وجودت را از ریشه بیرون آورد، آن وقت شاید بتوانی دم از شخصیتی قوی بزنی که تنهاییش را آنقدر دوست دارد که بتواند مدعی بشود که اگر با کسی قسمتش کرد، لذت عالم را به طرف مقابلش هدیه داده باشد. 

پ.ن: خیلی ایده آل فکر میکنم خودمم میدونم اما من به امیدواری اعتیاد شدید دارم و نسبت به اتفاقات زندگی به طور جان سخت واری سعی میکنم قوی باشم،  خواه اینطور باشه که گاهی با تمام وجود زانو بزنم و کم هم بیارم باز بلند میشم... یازدهم آبان ماه نودوچهار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 02 November 15 ، 12:32
notenevis ...

کلام ضمانت رفتار میخواهد، همان گونه که رفتار ضمانت کلام و این دو به هم پیوسته و دور از هم نیستند که اگر رفتار چیزی بگوید و به تایید حرف نرسد، جهنم سردرگمی ساخته ای برای یک نفر و اگر حرفی بزنی که کردارت مویدش نباشد، باورها و اعتماد یکی را در جلوی دیدگانش چون گلی پرپر کرده ای... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 02 November 15 ، 12:21
notenevis ...

بالاخره یک روزی در زندگیت متوجه میشوی که آدم ها همه در زندگی هم رهگذرانی اند که هربار یک جا اطراق میکنند، و بعد هم بار و بندیل سفرشان را میبندند همه چیز را رها میکنند، نصفه و نیمه، می روند پی زندگی خودشان، پی ادامه سفرشان. مهم نیست چه ره آورد تو باشد در این سفری که با آدم ها همراه شده ای، مهم آن است آنقدر خودت را درگیر سفر نکرده باشی که زندگی را زندگی نکرده باشی، از سفرت لذتی نبرده باشی. شاید به آن مقصدی که دنبالش باشی برسی، در دوردست،  جایی خیلی دور...  اما این میان همین همسفرها، مسیری که میروی اهمیتش بیشتر از خود مقصد است...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 31 October 15 ، 20:09
notenevis ...

پاییز که دستانش را به دست

باران بدهد غم از سرش می افتد

میشود بهاری عاشق که شادمانیش

چون سرخی وزرد گونه های عاشق

بر سر برگانش می شود


نهم آبان ماه نودوچهار 

پیاده روی پاییز تنهایی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 31 October 15 ، 12:19
notenevis ...

به گمانم نام دیگرش عشق باشد

باران را می گویم که 

وقت باریدنش دستان مهربانش را

برسر تمام شهر می کشاند

تا همگان را با خود همراه کند


فاطمه

پیاده روی پاییز تنهایی

نهم آبان ماه نودوچهار

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 31 October 15 ، 12:16
notenevis ...

بودن آدم هایی در زندگی انسان که از ته دل دوستشان داری، اندیشه و فکرت را با آن ها قسمت میکنی، پناهت هستند، رفیقند همیشه می تواند لبخند را در هر شرایطی به لبانت بکارد حتی اگر خنده سخت ترین کار روی زمینت در آن لحظات شده باشد. دوست، رفیق درست مثل بارانند که هر بار به خاکت بزنند سر از خاک بر می آری و سبز میشوی.. قدر دوستان و رفیقانم را همیشه به وقت سختی و نگرانی و اندوهم بیشتر دانسته ام چرا که به وقت شادمانی و خوشحالی همگان رفیقند و دورت حلقه شادکامی زده اند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 30 October 15 ، 09:57
notenevis ...