نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۳۶ مطلب در می ۲۰۱۶ ثبت شده است

باید یکی باشد که با او همانطور که در تنهایی با خودت حرف میزنی، حرف بزنی! نه یک کلمه کمتر و نه یککلمه بیشتر که دقیقا همان جملات ذهنت را جلوی او بر زبان بی آوری، با یک لبخند پهن و چشمان پراز برق، بدون هیچ خودسانسوری...  باید یکی باشد که وقتی خسته و درمانده از پشتو پناه دیگران بودن درون خودت جمع شده ای، دستانت را بگیرد، نگاهش را به چشمانت بدوزد و به تو اطمینان بدهد که هست، کنارت، پشت و پناهت و به تو بقبولاند که تو هم میتوانی یک نفر را داشته باشی که بشود روی او حساب کرد در پستی ها و بلندی هایی که ترمز بریده ای، کم آورده ای و از نقش مشاور بودن کنار کشیده ای و خودت نیاز به یک یار و یاور و همراه داری...باید یکی باشد که نگاهش که میکنی آنقدر عمیق باشد آن نگاه که درونش گم بشوی،  که غرق بشوی و همانجا پشت همان نگاه به زندگی جدیدت سلام کنی و به آرامش برسی... باید یکی باشد که هنگامی که حرف میزند چشم بدوزی به دهانش و حرف هایی که در ذهن تو میگذرد را از زبان او بشنوی...  باید یکی باشد که همراه زندگیت باشد بی آن که برای این همراهی از قبل برنامه ای ریخته باشی...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 25 May 16 ، 20:25
notenevis ...

حس میکنم گاهی در تونل زمان جایی میان حال و آینده زمان را باید متوقف کنم، همان جا، همان لحظه ای که به یکی آنقدر احساس نزدیک بودن دارم که میتوانم از جزیی ترین، پیش پا افتاده ترین تا مهم ترین مسایل درون تودرتوی لایه های پنهان ذهنم صحبت کنم بی آن که قضاوت بشوم، بی آن که حس کنم درک نشده ام... انگار یکی مثل خودم اصلا عین خودم روبرویم نشسته باشد، انگار آینه خودم را ببینم، چیزی شبیه یک همزاد...  درست وقتی که با خودم فکر میکنم که روی این زمین هیچکس را نتوانم پیدا کنم که بتوانم از احساس لحظه ام همان طور که خودم حسش میکنم بگویم، انگار خدا تصمیم گرفته باشد نشان بدهد که تو هم همزاد داری، مثل خیلی های دیگر روی این کره خاکی...گاهی حس میکنم اگر لحظات را نتوانم متوقف کنم کاش لااقل بتوانم یک جایی میان همین تونل زمان نشانی، یادگاری، حسی یا هرچیز دیگری جا بگذارم تا بعدترها نفرات بعد از من از پیدا کردن همزادشان ناامید نشوند و بدانند روی این کره خاکی کسی را دارند که روح آن ها در او هم دمیده شده، آن وقت شاید آن آدم ها امیدوارتر جلو بروند تا بتوانند روزی همزادشان را پیدا کنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 24 May 16 ، 12:22
notenevis ...

من در آینه نگاه میکردم، زل زدم در چشمانم، برقش را میشد دید، انگار چشم هایم هم داشت میخندید، در حالی که شب قبل را تنها چهار تا پنج ساعت خوابیده بودم و از صبح تنها روی کارم متمرکز شده بودم اما حال خوبی داشتم، اما چشمانم چون لبانم میخندید... به خاطرات مشابه، به خنده های مشابه تا قبل از دوسه ماه پیش فکر میکنم و با خودم فکر میکنم میان خاطرات خوب یک سال اخیرم کدام یک را انتخاب کنم و انگار حق انتخاب را از من گرفته باشند. در آینه خودم را میبینم که لبخندی به پهنای صورت بر چهره دارم و در حالی که از چشمانم برق شیطنت میبارد و زیر لب زمزمه میکنم " من هر چه ام با تو زیباترم" هیجانم قابل پنهان کردن نیست... با خودم فکر میکنم قول و قراری نیست، نبود اما حالم خوب است، حالم کنار بعضی آدم های زندگیم آنقدر خوب است که دلم تا ابد کنارشان بودن را میخواهد... حس خوبی دارد که بقیه به روابط دوستانه ام حسودیشان بشود، حس میکنم آنقدر باید آدم خوشبختی باشی که دوستانی داشته باشی که آنقدر دوست داشتنشان تمام نشود که همه حسرت رفاقتتان را بخورند...آدم هایی که اگر بخواهی بین خاطراتت با آن ها انتخاب کنی نتوانی تفکیک کنی کدامیک از کدام بهتر بود... روز به روز خاطراتت عمیق تر، شیرین تر، بهتر و دوسداشتنی تر میشوند،  آنقدر که برق شیطنت در چشمانت هم هی بیشتر شود، آنقدری که مطمئن باشی دوستانی جاودانه همیشگی در زندگیت داری که رابطه ات با آن ها حسرت و حسودی همگان را برانگیخته و منحصر به فرد کرده همه چیز را...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 23 May 16 ، 16:35
notenevis ...

+نسبتی دارید؟

-آره، با نگاهش فامیلم

+نسبت فامیلی؟

- پشت نگاهش زندگی میکنم. اونجا دست هم رو گرفتیم و هیچکسی نمیتونه از هم جدامون کنه.

+عجب!

- تازه نگفتم که وقتی میخنده از ذوقش من ذوق مرگ میشم و  با خنده هاش هم رفیقم.

+دیگه چی؟

- دیگه این که تا هست نفسم به نفسش بنده و یک روز نبودنش یعنی نبود اکسیژن!

+ راحت باش،  من دیگه صحبتی ندارم.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 20 May 16 ، 12:38
notenevis ...

چشمم سر وعده بی ثمر می گردد

بیچاره دلم که در به در می گردد

کُشتی تو مرا و منتظر می مانم.

قاتل به محل قتل بر می گردد

کاظم بهمنی

گاهی لازم است آدمی برای پیدا کردن خودش به گذشته اش چنگ بزند، بنشیند و مرور کند، حالش را پیدا کند، آن وقت همانجا که حال خوبش را پیدا کرد، همان جا که خود قوی اش را پیدا کرد، آن جا زمان را متوقف کند، درون ذهنش هی مرورش کند و مطمئن بشود که روزهای خوبی را داشته که شاید نتواند مثلش را تکرار کند، اما میتواند هزاربار بهتر از آن را در حالش داشته باشد، یا حتی در آینده ... گاهی حتی اگر از دست خودت ، حالت عصبانی باشی و خشمی درونت را فرا گرفته باشد تنها باید خشمت را به قدرت تبدیل کنی وقوی تر و پرشر وشورتر از قبل قدم برداری...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 May 16 ، 18:06
notenevis ...

یک حسی درونت گاهی گم میشه، تمام تلاشت رو میکنی که این حس رو بتونی برگردونی اما خودت هم انگار یادت رفته اون حسی که گمش کردی از جنس چی بود؟ شاید یه جور لذت بردن از خوشی ها و شادمانی های کوچیک بود، شاید که یه جور درونت کمتر درگیر دنیای بزرگترا بود، شاید هم لحظه هات کمتر درگیر روزمرگی بود... اصلا شاید اونقدر آدمای زندگیت زیاد بودن که در لحظه میتونستی به حضور چندین نفر حتی دلخوش کنی... یه چیزی درون بعضی عکسا تورو میبره به اون حس گمشده، عمیق که نگاه میکنی با خودت فکر میکنی که چقدر دلت یک اتفاق میخواد برای افتادن، یک اتفاق که هیجانش به این زودیا نخوابه، یه اتفاقی که بتونه تمام انگیزه ها، امیدها، حس های رفته درونت رو بهت برگردونه... یه اتفاقی که شبیه معجزه زندگیت باشه که بتونه بازم مثل سابق همونقدری به امید معتادت کنه و به حرکت وادارت کنه که به زمین خوردنت مثل یه بچه  نگاه کنی و باز بلند بشی و شروع به دویدن کنی

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 18 May 16 ، 21:24
notenevis ...

گاهی نگاهی به آسمان بیانداز شاید خدا منتظر کمی نگاهت باشد. گاهی میانه مسیرت، وقتی که هنوز گرفتار نشده ای، هنوز به دست اندازهای مسیر نرسیده ای سرت را کم بالا بگیر و نیم نگاهی از گوشه چشم به آسمانت کن و زیر لب زمزمه ای کن، آوازی برای خدایت بخوان، شاید منتظرت باشد، او بی دلیل و بی بدیل میبخشد حتی اگر تو نگاهش نکنی... اما بگذار مقابل این همه مهرش ناسپاس نباشی... گاهی نگاهی رو به آسمانی آبی کافیست تا سراسر وجودت را آرامش فرا گیرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 16 May 16 ، 20:29
notenevis ...

آدم ها را باید شنید. گاهی همین که بتوانی شنونده خوبی باشی، آنقدری که بدون آن که قضاوتشان کنی، بی آن که بخواهی با تحلیل هایت طرف مقابلت را پراز حس تناقض و تلاطم بیشتری کنی کافیست که از خودت رضایت داشته باشی که توانستی مشاهده کنی بی آن که بخواهی نتیجه گیری کنی، بی آن که بخواهی قضاوتی نادرست کنی... گاهی همین که بتوانی چونان آب روی آتشی بشوی که دریای متلاطم درونی یک نفر را به آرامش برسانی، آن هم تنها با شنیدن او،  تورا پراز حس مثبت میکند... شنونده بودن حس خوبی دارد اگر قضاوت نکردن را خوب تمرین کرده باشی و توانسته باشی آنقدر با خودت به صلح دست یافته باشی که آرامشت را به دیگران هم منتقل کنی و آنقدر شادی و نشاط و انرژی داشته باشی که به طرف مقابلت آرامش تزریق کنی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 16 May 16 ، 19:37
notenevis ...

گاهی توی زندگی روزهایی پیش میاد که آدم فکر میکنه بدتر از اون دیگه نمیشه، بعدترها زمان بهت ثابت میکنه که بدتر از اون هم هست اما این تو هستی که روزبه روز،  ثانیه به ثانیه و لحظه به لحظت با یک ثانیه قبلت هم حتی میتونه متفاوت باشه و این اتفاقات هست که باعث میشه که قوی تر، محکم تر و استوارتر و روبه جلوتر پیش بری و بدونی که اون چیزی که تو رو نکشه قطعا ازتو یک موجود قوی تری میسازه. چیزی که توی زندگیت بهش احتیاج داری دقیقا... شاید واسه یه آدمی که به امید اعتیاد داره، مفهومی جز رسیدن توی زندگی بی معنی باشه و همین میشه که حتی اگر زمین خورد، خاکی شد و حتی سر زانوش زخم شد و لباساش هم پاره پوره شد، بلند میشه،  خودش رو می تکونه و یه نگاه به مسیر پیش روش میندازه و درست مثل دونده ای مطمئن به قهرمانی دوباره کفششو محکم میکنه و با یک ایمان و باور جدید  شروع به دویدن دنبال زندگی میکنه تا این بار خط پایانش از زندگی جلو افتاده باشه... گاهی با تمام وجود لازمه که اتفاقا آدم یه جاهایی از یه مسیرهایی نرسه، ناامید بشه به صورت مقطعی تا اتفاقات بهتری بیوفته و مسیرای جدیدتر و بهتری پیش پای خودش بذاره:) #success #hope #life #difficulty #lovely_life #artofliving

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 16 May 16 ، 18:36
notenevis ...

گاهی باید آنقدر قوی باشی که بتوانی دست خودت را بگیری، ببری برای خودت هدیه بخری،  خودت را ببری کافه و با خودت یک میلک شیک خوش طعم بزنی و طعم زندگی را زیر زبانت مزه مزه کنی...طعم لحظه هایت را بچشی و با خودت بگویی زندگی شاید یعنی همین، لذت بردن از ثانیه ها و دوست داشتن خودت وقتی کسی را کنارت نداری که دست تنهاییتان را بگیرید و دونفره زیر سقف زندگی از باهم بودنتان لذت ببرید...زندگی شاید یعنی لذت بردن از زندگی تا پیدا کردن همانی که باید....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 16 May 16 ، 06:52
notenevis ...