نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۳۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

این کشور تا بوده به امید مردمش زنده بوده، به صبرشان... جاهایی در زندگی بوده که حس کرده ام اعتیاد به امید ممکن است به جای قله در عمق قعر دره بنشاندم و پرتم کند ته زندگیم اما همیشه در هرموقعیتی ناامید نشدم و ته دلم امیدی باقی مانده، حال بعد از این همه مدت، بعد از انتخابات نود ودو و انتخاب روحانی گرچه دل چندان خوشی ندارم، گرچه به جز دکتر ظریف هیچ امیدی در کابینه اش برایم باقی نمانده، اما باز توی دلم ذره ای امید باقی مانده، شاید تغییر تنها راه باشد، شاید تنها راهی که بتوان کمک کرد به آینده همین رای دادن باشد تا شاید منتخبین خودمان به مجلس پیدا کنند تا شاید از خیلی از اتفاقات ناگوار اخیر جلوگیری بشود.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 25 February 16 ، 07:42
notenevis ...

مهم است آدمی با خودش احساس راحتی کند، رها، آزاد بی قید در ذهنش هرجا که دلش خواست ذهنش را پرواز دهد، به آن جاها که دلش میخواهد... مهم است که آدمی بتواند خودش را طبق شرایط وفق دهد اما مهم تر آن است که در هر شرایط و جامعه ای که باشی کارهایی را انجام بدهی که دوست داری، که اصولت هست، قوانین زندگیت... خیالات هر آدمی بزرگی فکرش را نشان میدهد حتی اگر در ذهن دیگران این خیالات واهی و مسخره به نظر رسد. سبک زندگی هرکس و راحتی هر آدمی با آن سبک زندگی آرامش فردیش را نشان می دهد. از دید من مهم است که آدم بتواند با هر شرایطی کنار آید و مهم تر آن که با خودش آنقدر احساس راحتی کند که اگر روزی در یک پارک در حالی که تنها روی نیمکت نشسته و زیر لب آهنگ مورد علاقه اش را زمزمه میکند و همزمان می نویسد احساس راحتی با خودش کند و از نگاه عابرین وهم نداشته باشد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 23 February 16 ، 05:26
notenevis ...

کاش واژه ها توانمندتر بودند، کاش میشد وقتی که کسی را دوست داری، دوست داشتنت را فریاد بزنی، یا اگر نسبت به کسی حس منفی داری دیگران را متوجه کرد، کاش میشد وقتی که در تنهایی خودت گوله های اشک هایت روان شده بر گونه هایت به دیگران بفهمانی چقدر درمانده ای، چقدر مستاصل شده ای ذر فهماندن حست، چقدر به اجبار سکوت کرده ای، چقدر دلت پراست از چیزهایی که نمیفهمندش... کاش میشد نزدیک ترین آدم های زندگیت لااقل تو را بفهمند تا مجبور نباشی نگاهشان نکنی، به وقت تنهایی اشک بریزی تا قوی بودنت زیر سوال نرود... کاش واژه توان به رخ کشیدن احساس را وقتی تمام منطق های دنیا نفی اش کرده اند را داشت. کاش میشد داد زد که من فرمانده زندگی خودم هستم حتی اگر همه منطق های دنیا شما را تایید کنند، قلب و روح و احساس من مخالفت میکنند وحق وتو دارند. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 21 February 16 ، 19:38
notenevis ...

گاهی آنقدر دلایلی که به آن استناد میکنی برای بقیه ناملموس و نامانوس میشود که درمانده می مانی که به چه زبانی از حس لحظه ات صحبت کنی که بتوانی دیگری را قانع کنی... اینطور وقت ها احساس نه در بیان است و نه در نگاه و نه در حتی نوشتار، یک حس درونی که از دل بر می آید، که حتی وصفش نتوان کرد. هرکار میکنی،  به هر دری میزنی ته آن ناموفق  بیرون می آیی . به استیصال میرسی و بس...مواقعی در زندگی هست که لازم نیست دیگر کسی را قانع کنی، همین که پیش خودت و وجدانت و احساست سربلند باشی و خودت را خوب توانسته باشی قانع کنی کافیست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 21 February 16 ، 19:22
notenevis ...